مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

خطبه 192 داستان غار حراء

وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لاَ یَرَاهُ غَیْرِی... .

امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشى از خطبه (192) اشاره اى به داستان غار حرا نموده ومى فرمایند:او(پیامبر گرامى اسلام)در هر سال مدتى را در مجاورت غار حرا به سر مى برد (و به عبادت خدا مى پرداخت) من او را مى دیدم و کسى دیگر او را نمى دید (و از برنامه عبادت او خبر نداشت)... .

غار حرا بر فراز کوهى قرار دارد که امروز جبل النور نامیده مى شود. سابقاً این کوه در خارج مکه بود; ولى امروز به سبب گسترش شهر مکّه جبل النور و غار حرا در داخل مکّه قرار دارد و پیمون آن از پاى کوه تا فراز آن حدود یک ساعت به طول مى انجامد.غار مزبور غار کوچکى است که گنجایش یک نفر ایستاده در حال عبادت و دو سه نفر نشسته را دارد; ولى در کنار آن محل نسبتاً وسیعى است که جاى نشستن گروهى است. جالب اینکه دو طرف غار باز است و هواى لطیفى در غار جریان دارد و در گرم ترین اوقات سال، انسان احساس گرما نمى کند و از همه گذشته، جاى خلوت و مملوّ از روحانیت است.پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قبل از بعثت و حتى گاه بعد از بعثت براى دورماندن از غوغاى بت پرستان جاهل و جامعه مملوّ از خرافات آن عصر، به غار حرا مى رفت و ساعتها و روزها به راز و نیاز با خدا مى پرداخت و در اسرار آسمان و زمین مى اندیشید. قابل توجه است که داخل غار اگر کسى رو به دهانه شمالى غار بایستد هم رو به کعبه ایستاده و هم رو به بیت المقدس.از پاره اى از روایات استفاده مى شود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) حتى بعد از نبوّت، گاهى به غار حراء مى رفت و دور از اذیت و آزار مشرکان متعصب، به عبادت و راز و نیاز با خدا مى پرداخت و على(علیه السلام) و خدیجه گاه با آن حضرت بودند و مى دانیم نخستین شعاع وحى در همانجا درخشید.ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: داستان مجاورت پیامبر اکرم به غار حرا مشهور است و در کتب صحاح آمده که او در هر سال یک ماه در جوار حراء بود و در آن ماه نیازمندانى به سراغ آن حضرت مى آمدند و آنها را اطعام مى کرد، هنگامى که این مدت پایان مى پذیرفت و پیامبر اکرم از آنجا باز مى گشت به سراغ کعبه مى آمد و هفت دور یا بیشتر طواف مى کرد. سپس به خانه خود باز مى گشت تا سال بعثت فرا رسید. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ماه مبارک را در آن سال به اتفاق خدیجه و على بن ابى طالب و خادمى که داشتند در آنجا بود و در این زمان بود که جبرئیل فرمان نبوّت و رسالت را براى آن حضرت آورد و (این حدیث ظاهراً اشاره به نزول دفعى و یک پارچه قرآن بر پیامبر اکرم در ماه رمضان است و منافاتى با نزول تدریجى که آغاز آن 27 رجب است، ندارد).(1)

1. جلد 7 صفحه 505 .

ولادت على علیه السلام در کعبه به اعتراف علماى اسلام

  

میلاد مولود کعبه بر همگان مبارک باد

علما و دانشمندان بزرگ شیعه و اهل سنت در این که ولادت على علیه السلام در خانه کعبه واقع شده است،اتفاق نظر دارند،حتى مرحوم«اردو بادى»در این موضوع کتاب قطورى نگاشته است . (1) در این قسمت به نظر برخى از علماى شیعه و اهل سنت اشاره مى‏کنیم:

نظر برخى از علماى اهل سنت

1ـحاکم نیشابورى:

«اخبار در مورد این که فاطمه بنت اسد«على بن ابى طالب»را در خانه کعبه به دنیا آورد،در حد تواتر است.» (2) ـحافظ گنجى شافعى:

«أمیر المؤمنین على علیه السلام در مکه و در داخل بیت الله الحرام در شب جمعه سیزدهم رجب سال سى‏ام عام الفیل،متولد شد،و جز او مولودى در بیت الله الحرام تولد نیافته است،نه پیش از او و نه پس از او.این امتیاز نشانه بزرگى مقام و موقعیت او بود که شامل حال او گشت.» (3)

3ـابن صباغ مالکى:

«على بن ابى طالب علیه السلام در شب جمعه سیزدهم رجب سال سى‏ام عام الفیل ـ23 سال قبل از هجرتـدر مکه مشرفه در بیت الله الحرام متولد گشت.این فضیلت را خداوند به جهت جلال و بزرگى و کرامت على علیه السلام به او اختصاص داده است...» (4)

4ـاحمد بن عبد الرحیم دهلوى در«ازالة الخفاء»نظیر عبارت فوق را نقل کرده است. (5)

5ـعلامه ابن جوزى حنفى مى‏گوید،در حدیث آمده است:

«فاطمه بنت اسد در حال طواف خانه خدا بود که درد زایمان او را فرا گرفت.در همین حال درب کعبه باز شد و فاطمه داخل کعبه گشت و در آن جا،على علیه السلام را به دنیا آورد.» (6)

6ـابن مغازلى شافعى از زبیده دختر عجلان نقل مى‏کند:

«وقتى فاطمه بنت اسد درد زایمانش شدید شد،ابو طالب بسیار ناراحت گشت.در همین حال حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم سر رسید و از او پرسید:عمو جان چراناراحتى؟گفت:فاطمه در ناراحتى زایمان بسر مى‏برد.حضرت به نزد فاطمه رفت.آن گاه دست ابو طالب را گرفت و فاطمه هم به دنبال آنها،به سوى خانه خدا راه افتادند.حضرت،فاطمه را داخل کعبه برد و به او فرمود:إجلسی على إسم الله،به نام خدا بنشین،سپس او را درد شدیدى فرا گرفت و کودک زیبا و پاکیزه‏اى به دنیا آورد که مثل زیبایى او را ندیده بودم و ابو طالب اسم او را على گذاشت و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قنداقه على را گرفت و به منزل فاطمه برد .» (7)

7ـعلامه سکتوارى بسنوى:

«اول کسى که در کودکى در اسلام میان اصحاب به نام«حیدره»ـیعنى شیرـنامگذارى شد،سید و مولاى ما«على بن ابى طالب»است،زیرا موقعى که على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمد،پدرش ابو طالب در سفر بود.مادرش فاطمه با تفأل به خیر،او را همنام پدرش که«اسد»بود،نام گذاشت .» (8)

8ـعلامه محمد مبین انصارى حنفى:

«ولادت على علیه السلام در مکه در داخل بیت الله الحرام بوده است و هیچ کس غیر از«على»در چنین مکان مقدسى به دنیا نیامده است.» (9)

9ـصفى الدین حضرمى شافعى،مى‏نویسد:

«ولادت على علیه السلام در کعبه مشرفه بوده است.او نخستین و آخرین کسى است که در این مکان مقدس به دنیا آمده است.» (10)

10ـعباس محمود عقاد مصرى:

«على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمد و خداوند به او عنایتى فرمود که هرگز بر بتهاسجده نکرد....» (11)

11ـآلوسى:«این ماجرا بسیار بجا و شایسته بود که خداى متعال اراده کرد تا پیشواى امامان در جایى به دنیا آید که قبله مؤمنان است.منزه است پروردگارى که هر چه را در جاى خود مى‏نهد،و او بهترین حاکمان است.»

در ادامه مى‏نویسد:

«چنان که برخى گفته‏اند،گویا على علیه السلام نیز خواست به خانه کعبه که تولدش در آن افتخارى براى او بود،خدمتى کند.به همین جهت بود که بتهاى خانه کعبه را از فراز به زیر افکند،زیرا در پاره‏اى از روایات آمده که خانه خدا،به درگاه خداوند شکایت کرد و گفت :پروردگارا تا چه وقت در اطراف من،این بتها را پرستش مى‏کنند؟و خداى تعالى به او وعده داد که آن مکان مقدس را از بتها پاک خواهد کرد....» (12)

علامه امینى قدس سره در الغدیر بیش از بیست نفر از علماى اهل سنت و کتابهاى آنان را نام مى‏برد که به صراحت نوشته‏اند على بن ابى‏طالب علیه السلام در داخل کعبه مکرمه به دنیا آمده است. (13)

خانه و زادگاه تو،بیت خداست یا على‏ 
چهره دلگشاى تو قبله نماست یا على‏ 
زمزمه ولادتت،سوره مؤمنون بود 
روز نخست بر لبت ذکر خداست یا على

نظر علماى شیعه

علماى شیعه به اتفاق آرا معتقدند امیر مؤمنان على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمده و این فضیلت،فقط منحصر به اوست و کسى جز او این افتخار نصیبش نخواهد شد.براى‏نمونه،کلام برخى از دانشمندان بزرگ شیعه را به اختصار مى‏آوریم:

1ـسید رضى،گرد آورنده نهج البلاغه، (متوفى 406) :

«ولادت على علیه السلام در مکه و در خانه خدا در سیزده رجب سى سال بعد از عام الفیل بود ...و من کسى را که مانند على بن ابى طالب علیه السلام در خانه خدا به دنیا آمده باشد نمى‏شناسم.» (14)

2ـشیخ مفید (متوفى 413) :

«على علیه السلام در روز جمعه سیزده رجب سى سال بعد از عام الفیل در مکه در داخل بیت الله الحرام به دنیا آمد.نه کسى بعد از او و نه کسى قبل از او به این مقام مفتخر نشده است.» (15)

3ـعلامه جلیل سید مرتضى (متوفى 436) :

«على در خانه خدا به دنیا آمد و هیچ کس در این فضیلت شریک و نظیر او نیست.» (16)

4ـمفسر کبیر مرحوم قطب الدین راوندى (متوفى 573) :

«محل ولادت على صلى الله علیه و آله و سلم،خانه خدا و بیت الله الحرام بود و هیچ کس جز او در این مکان تولد نیافته است.» (17)

5ـعلامه حلى (متوفى 726) :

«هیچ کس در کعبه مکرمه،جز این على بن ابى طالب علیه السلام متولد نشده است،نه قبل از او و نه بعد از او.» (18)

6ـمفسر بزرگ امین الاسلام مرحوم طبرسى (متوفى 548) صاحب تفسیرمجمع البیان:

«هرگز کسى غیر از على علیه السلام در خانه خدا به دنیا نیامده است،نه پیش از او و نه پس از او.» (19)

7ـابن شهر آشوب (متوفى 588) :

«فرزند پاکیزه (على علیه السلام) از نسل پاکیزه در محل پاکیزه‏اى به دنیا آمد.چنین کرامتى براى چه کسى یافت مى‏شود؟زیرا شریفترین بقعه‏ها حرم و مکه است و شریفترین محل حرم،مسجد است،و شریفترین محل مسجد،کعبه مکرمه است،و مولودى جز على علیه السلام در این مکان مقدس یعنى کعبه به دنیا نیامده است،پس على علیه السلام در بهترین مکانى که ممکن بوده متولد شده است.» (20)

8ـمحقق اربلى (متوفى 692) :

«على علیه السلام در مکه مکرمه در داخل خانه خدا در سیزدهم رجب سى سال بعد از عام الفیل به دنیا آمد.هیچ کس قبل از او و بعد از او به این فضیلت بزرگ مفتخر نشد،و این فضیلت و شرفى است که خداى سبحان به خاطر جلال و کرامت آن حضرت اختصاص به او داده است.» (21)

9ـعلامه مجلسى (متوفى 1110) :

«على علیه السلام در مکه مکرمه در خانه خدا در ماه رجب،سى سال بعد از عام الفیل،به دنیا آمد.» (22)

10ـمورخ شهیر محمد بن خاوند:

«ولادت على علیه السلام در داخل کعبه بود.هیچ کس این سعادت نصیبش نشد،جز على بن ابى طالب علیه السلام.تولد على علیه السلام در کعبه،از نظر تاریخ و روایت قطعى‏است و هیچ تردید و شبهه‏اى در آن راه ندارند.» (23)

بیش از پنجاه نفر از بزرگان شیعه در آثار خود به تولد على علیه السلام در کعبه اشاره دارند.براى آگاهى بیشتر در این زمینه به کتاب ارزشمند«الغدیر»مراجعه نمایید. (24)

پى‏نوشتها:

1ـالغدیر،ج 6،ص .27

2ـمستدرک حاکم نیشابورى،ج 3،ص 550، (در شرح حال حکیم بن حزام) .

3ـکفایة الطالب،ص .407

4ـالفصول المهمه،ص .30

5ـالغدیر،ج 6،ص .22

6ـتذکرة الخواص،ص .20

7ـمناقب ابن مغازلى،ص 6،ح 3،الفصول المهمة،ص .30

8ـمحاضرة الاوائل،ص 79 به نقل از:الاحقاق،ج 7،ص .490

9ـوسیلة النجاة،محمد مبین حنفى،ص 60، (چاپ گلشن فیض لکهنو) .

10ـوسیلة المآل،حضرمى شافعى،ص .282

11ـعبقریة الامام على،ص .23

12ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .22

13ـعلاقمندان مى‏توانند براى اطلاع بیشتر به کتاب الغدیر،ج 6،ص 21ـ23،مراجعه نمایند .

14ـخصائص الائمه،ص .39

15ـارشاد مفید،ج 1،ص .5

16ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .24

17ـخرائج و جرائح راوندى،ج 2،ص .888

18ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .24

19ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .26

20ـمناقب ابن شهرآشوب،ج 2،ص .175

21ـکشف الغمه،باب المناقب،ج 1،ص .81

22ـمرآة العقول،ج 5،ص .275

23ـروضة الصفا،فى آداب زیارت المصطفى،الجزء الثانی.

24ـالغدیر،ج 6،ص 24ـ .27

مظهر ولایت ص 22

به هر سو رو کنى خدا مى بینى

وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَلیمٌ

از آن خداست! مشرق و مغرب، و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بى نیاز و داناست!

در شأن نزول این آیه روایات مختلفى نقل شده است:

«ابن عباس» مى گوید: این آیه مربوط به تغییر قبله است، هنگامى که قبله مسلمانان از «بیت المقدس» به «کعبه» تغییر یافت، یهود در مقام انکار بر آمدند و به مسلمانان ایراد کردند که مگر مى شود قبله را تغییر داد؟(1)

آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد که شرق و غرب جهان از آن خدا است.

در روایت دیگرى مى خوانیم: این آیه در مورد نماز مستحبى نازل شده است که هر گاه انسان سوار بر مرکب باشد به هر سو که برود (هر چند پشت به قبله باشد) مى تواند نماز مستحبى بخواند.(2)

بعضى دیگر از «جابر» نقل کرده اند پیامبر(صلى الله علیه وآله) گروهى از مسلمانان را به یکى از میدان هاى جنگ فرستاد، شب هنگام که تاریکى همه جا را فرا گرفت نتوانستند قبله را بشناسند و هر گروهى به سوئى نماز خواندند، هنگام طلوع آفتاب دیدند همگى به غیر جانب قبله نماز گزارده اند، از پیامبر(صلى الله علیه وآله)سؤال کردند، آیه فوق نازل شد و به آنها اعلام کرد نمازهایشان در چنین حالتى صحیح بوده(3) (البته این حکم شرایطى دارد که در کتب فقهى آمده است).

هیچ مانعى ندارد که همه شأن نزول هاى فوق براى آیه ثابت باشد، و آیه، هم ناظر به مسأله تغییر قبله باشد، هم خواندن نماز نافله بر مرکب، و هم نماز واجب به هنگام نشناختن قبله.

از این گذشته اصولاً هیچ آیه اى اختصاص به شأن نزول خود ندارد، و مفهوم آن باید به صورت یک حکم کلّى در نظر گرفته شود و اى بسا از آن احکام گوناگونى استفاده شود.


1. «مستدرک»، ج 3، ص175، ح 3297 ـ 9; «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج4، ص 105 و 106; «تفسیر امام حسن عسکرى(علیه السلام)»، ص492، ح 312.

2. «وسائل الشیعه»، ج 4، ص 332 و 333; «تفسیر عیاشى»، ج 1، ص56، ح 80; «بحار الانوار»، ج 81، ص70 ; «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.

3. «بحار الانوار»، ج 81، ص31 ; «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.

نقاش

گفتمش نقــاش را نقــشی بکــش از زندگی

با قــلم نقــش حبـــابی بر لــب دریــا کشیـد

گفتمش تصویــری از لیلی و مجنـون را بکش

عـکس حــیدر در کنـار حضــرت زهــرا کـشیـد

گفتمش بـر روی کــاغـذ عـشق را تصویـر کن

در بیابـــان بــــلا تصویـــری از ســـقا کـشیــد

گفتمش سختی و درد و آه گـــشته حــاصلم

گریه کرد، آهی کشید و نقش زینب را کشید

از یک دوست

قصاص، زندگى است

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الأُنْثى بِالأُنْثى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسان ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ

وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

اى افرادى که ایمان آورده اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن. پس اگر کسى از سوى برادر (دینى) خود، چیزى به او بخشیده شود، باید از راه پسندیده پیروى کند; و قاتل نیز، به نیکى دیه را (به ولىّ مقتول) بپردازد; این، تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگارشما!  کسى که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکى خواهد داشت.

و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خرد! شاید شما تقوا پیشه کنید.

عادت عرب جاهلى بر این بود که: اگر کسى از قبیله آنها کشته مى شد، تصمیم مى گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد، تمام طائفه قاتل را نابود کنند، آیه فوق نازل شد، و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد.(1)

این حکم اسلامى، در واقع حد وسطى بود میان دو حکم مختلف که در آن زمان وجود داشت.

بعضى قصاص را لازم مى دانستند و چیزى جز آن را مجاز نمى شمردند.

و بعضى تنها دیه را لازم مى شمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضایت اولیاى مقتول، و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد.


 1. مضمون اجمالى این شأن نزول در مدارک ذیل آمده است: «تفسیر قرطبى»، ذیل آیه مورد بحث;«تفسیر ابن کثیر»، ج 1، ص357، ذیل آیه مورد بحث; «درّ المنثور»، ذیل آیه مورد بحث.

کشمکش یهود و نصارى

وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْء وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْء وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لایَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ

یهودیان گفتند: «مسیحیان هیچ موقعیتى (نزد خدا) ندارند»، و مسیحیان نیز گفتند: «یهودیان هیچ موقعیتى ندارند (و بر باطلند)»; در حالى که هر دو دسته، کتاب آسمانى را مى خوانند (و باید از این گونه تعصب ها بر کنار باشند). افراد نادان (دیگر، همچون مشرکان) نیز، سخنى همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داورى مى کند.

جمعى از مفسران از «ابن عباس» چنین نقل کرده اند: هنگامى که گروهى از مسیحیان «نجران» خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)آمدند، عده اى از علماى یهود نیز در آنجا حضور یافتند، بین آنها و مسیحیان در محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزاع و مشاجره در گرفت، «رافع بن حرمله» یکى از یهودیان، رو به جمعیت مسیحیان کرده گفت: آئین شما پایه و اساسى ندارد و نبوت عیسى(علیه السلام) و کتاب او انجیل را انکار کرد.

مردى از مسیحیان نجران نیز عین این جمله را در پاسخ آن یهودى تکرار نموده گفت: آئین یهود پایه و اساسى ندارد، در این هنگام آیه فوق نازل شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.(1)

 


1. «تفسیر مجمع البیان» و «تفسیر قرطبى» و «تفسیر المنار»، ذیل آیه فوق; «بحار الانوار»، ج 9، ص67. حدیثى دیگر نیز به همین مضمون در «بحار الانوار» و «تفسیر امام حسن عسکرى(علیه السلام)» آمده است («بحارالانوار»، ج 9، ص184; «تفسیر امام حسن عسکرى(علیه السلام)»، ص544، ح 325).

میکائیل آرى، جبرئیل خیر

 

هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «مدینه» آمد روزى «ابن صوریا» (یکى از علماى یهود) با جمعى از یهود «فدک» نزد آن حضرت آمدند، سؤالات گوناگونى کردند، و نشانه هائى را که گواه نبوت و رسالت او بود، جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمّد خواب تو چگونه است؟

زیرا به ما اطلاعاتى درباره خواب پیامبر موعود داده شده است.

فرمود: تَنامُ عَیْناى وَ قَلْبِى یَقْظان!: «چشم من به خواب مى رود اما قلبم بیدار است».

گفتند: راست گفتى اى محمّد! و پس از سؤالات متعدد دیگر، «ابن صوریا» گفت: یک سؤال باقى مانده که اگر آن را صحیح جواب دهى به تو ایمان مى آوریم و از تو پیروى خواهیم کرد، نام آن فرشته اى که بر تو نازل مى شود چیست؟

فرمود: جبرئیل است.

«ابن صوریا» گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشکل درباره جهاد و جنگ مى آورد، اما «میکائیل» همیشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو «میکائیل» بود به تو ایمان مى آوردیم!(1)

 

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیات بَیِّنات وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ

ما نشانه هاى روشنى براى تو فرستادیم; و جز فاسقان کسى به آنها کفر نمىورزد


1. «طبرسى» در «مجمع البیان» این حدیث را از «ابن عباس» نقل کرده و در کتب دیگر مانند: «تفسیر کبیر»، «المیزان»، «المنار» و غیر آن نیز (با تفاوت هائى) آمده است; «بحار الانوار»، ج 9، ص 66 و 283، با اندکى تفاوت; «تفسیر امام حسن عسکرى(علیه السلام)»، ص 406 و 453.

.

 

یهود قبل از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بعد از بعثت!

 

 

از امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیات چنین نقل شده: «یهود در کتاب هاى خویش دیده بودند هجرتگاه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بین کوه «عیر» و کوه «اُحد» (دو کوه در دو طرف «مدینه») خواهد بود، یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جستجوى سرزمین مهاجرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) پرداختند،دراین میان به کوهى به نام«حداد»رسیدند.

گفتند: «حداد» همان «اُحد» است در همانجا متفرق شدند و هر گروهى در جایى مسکن گزیدند.

بعضى در سرزمین «تیما».

و بعضى دیگر در «فدک» و عده اى در «خیبر».

آنان که در «تیما» بودند میل دیدار برادران خویش را نمودند، در این اثنا عربى عبور مى کرد، مرکبى را از او کرایه کردند، وى گفت: من شما را از میان کوه «عیر» و «اُحد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامى که بین این دو کوه رسیدى ما را آگاه نما.

مرد عرب هنگامى که به سرزمین «مدینه» رسید اعلام کرد: «اینجا همان سرزمین است که بین دو کوه «عیر» و «اُحد» قرار گرفته است. سپس اشاره کرده گفت: این عیر است و آن هم اُحد.

یهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست، و هر جا مى خواهى برو.

نامه اى به برادران خویش نوشتند که ما آن سرزمین را یافتیم، شما هم به سوى ما کوچ کنید.

آنها در پاسخ نوشتند ما در اینجا مسکن گزیده ایم، خانه و اموالى تهیه کرده ایم و

 

از آن سرزمین فاصله اى نداریم، هنگامى که پیامبر موعود به آنجا مهاجرت نمود به سرعت به سوى شما خواهیم آمد!

آنها در سرزمین «مدینه» ماندند و اموال فراوانى کسب نمودند این خبر به سلطانى به نام «تُبَّع» رسید، با آنها جنگید، یهود در قلعه هاى خویش متحصن شدند، وى آنها را محاصره کرد، سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند «تُبَّع» گفت: من این سرزمین را پسندیده ام و در این سرزمین خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند: این چنین نخواهد شد; زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبرى است که جز او کسى نمى تواند به عنوان ریاست در این سرزمین بماند.

تُبَّع گفت: بنابراین من از خاندان خویش کسانى را در اینجا قرار خواهم داد تا آن زمانى که پیامبر موعود بیاید وى را یارى نمایند، لذا او دو قبیله معروف «اوس» و «خزرج» را در آن مکان ساکن نمود.

این دو قبیله هنگامى که جمعیت فراوانى پیدا کردند به اموال یهود تجاوز مى نمودند، یهودیان به آنها مى گفتند: هنگامى که محمّد(صلى الله علیه وآله)مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد!

هنگامى که محمّد(صلى الله علیه وآله)مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند به او ایمان آوردند و یهود وى را انکار نمودند این است معنى آیه «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا».(1)

آرى، همان جمعیتى که با عشقوعلاقه مخصوص براى ایمان به رسول خدا(صلى الله علیه وآله)آمده بودند و در برابر اوس و خزرج افتخارشان این بود که پیامبرى مبعوث خواهد شد و آنها یاران خاص وى خواهند بود، بر اثر تعصب، لجاج و دنیاپرستى در صف دشمنان او قرار گرفتند در حالى که دور افتادگان گرد او را گرفته و به یارانش پیوستند.

* * *


1. «کافى»، ج 8، ص 308 و 309، ح 481; «بحار الانوار»، ج 15، ص 225 و 226، ح 49; «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.

صفات محمّد(صلى الله علیه وآله) را بازگو نکنید

 

بعضى از مفسران در شأن نزول این آیه از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل کرده اند:

«گروهى از یهود که دشمنى با حق نداشتند هنگامى که مسلمانان را ملاقات مى کردند از آنچه در تورات پیرامون صفات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده بود به آنها خبر مى دادند، بزرگان یهود از این امر آگاه شدند، آنها را از این کار نهى کرده، گفتند: شما صفات محمّد(صلى الله علیه وآله) را که در تورات آمده براى آنها بازگو نکنید تا در پیشگاه خدا دلیلى بر ضد شما نداشته باشند، آیات نازل شد و به آنها پاسخ گفت».(1)

* * *

 وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لایَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ

فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ

و پاره اى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمى دانند; و تنها به پندارهایشان دل بسته اند.

پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: «این، از طرف خداست». تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند; و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى آورند!

 

تحریف تورات به خاطر یک مهمانى

بعضى از مفسران بزرگ، از امام باقر(علیه السلام) در شأن نزول این آیه چنین نقل کرده اند: «براى حُیّى بن اخطب، و کعب بن اشرف، و جمعى دیگر از یهود، هر سال مجلس میهمانى (پر زرق و برقى) از طرف یهودیان ترتیب داده مى شد، آنها حتى راضى نبودند این منفعت کوچک به خاطر قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از میان برود، به این دلیل (و دلائل دیگر) آیات تورات را که در زمینه اوصاف پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود تحریف کردند، این همان «ثمن قلیل» و بهاى کم است که قرآن در این آیه به آن اشاره مى کند».(1)

 

وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْض قالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ

و هنگامى که مؤمنان را ملاقات کنند، مى گویند: «ایمان آورده ایم.» ولى هنگامى که با یکدیگر خلوت مى کنند، (بعضى به بعضى دیگر اعتراض کرده،) مى گویند: «چرا مطالبى را که خداوند براى شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو مى کنید تا (روز رستاخیز) در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمى فهمید»؟!

آیا اینها نمى دانند خداوند آنچه را پنهان مى دارند یا آشکار مى کنند مى داند؟!


1. «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص64; «نور الثقلین»، ج 1، ص73، ح 164 .

از خطبه های مولا علی (ع)

أَیُّهَا النَّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مائِدَة شِبَعُهَا قَصِیرٌ، وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ.

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَى وَ السُّخْطُ. وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَى، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ) فَمَا کَانَ إِلاَّ أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّکَّةِ الُْمحْمَاةِ فِی الاَْرْضِ الْخَوَّارَةِ.

أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ، وَ مَنْ خَالفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ!

 

اى مردم! در طریق هدایت از کمى پویندگانش وحشت نکنید، زیرا مردم گرد سفره اى اجتماع کرده اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است. اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مى شود (مگر نمى دانید) ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد; امّا کیفر و عذاب الهى آن، همه قوم ثمود را فرا گرفت، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند. خداوند سبحان مى فرماید: «(فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ); آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداخته اى که در زمین نرمى فرو رود با صداى وحشتناکى فرو رفت. اى مردم! آن کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مى رسد; امّا کسى که مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مى دهد).

منظور از آسمانهاى هفتگانه چیست؟

  در هفت آیه از قرآن مجید سخن از سماوات سبع (آسمانهاى هفتگانه) به میان آمده است.

از میان تمام تفسیرهاى گوناگون که براى آسمانهاى هفتگانه ذکر شده است، این تفسیر صحیحتر به نظر مى رسد که منظور از «سماوات سبع»، همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است، یعنى آسمان به معنى کرات نیست، بلکه به معنى مجموعه اى از ستارگان و کواکب عالم بالا است، و منظور از عدد هفت همان شماره تعدادى معروف است، نه تکثیرى.

منتها از آیات دیگر قرآن برمى آید که تمام آنچه را از ستارگان ثوابت و سیّارات، و کهکشانها و سحابى ها مى بینیم همه مربوط به «مجموعه آسمان اول» است، بنابراین در ماوراى این مجموعه عظیم، شش مجموعه عظیم دیگر (شش آسمان) وجود دارد که بعضى برتر از بعض دیگر است. و آنها از دسترس علم انسان (لااقل تاکنون) بیرون است.

در آیه۶سوره صافات مى خوانیم: اِنّا زَیَّنَا اَلسَّماءَ الدُّنْیا بِزِیْنَة الْکَواکِبِ: «ما آسمان پائین را با ستارگان زینت بخشیدیم».

و در آیه ۱۲ سوره فصلت آمده است: وَ زَیَّنَا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیْحَ: «آسمان پائین را با چراغها تزیین کردیم».

و همین معنى با تفاوت مختصرى در آیه  ۵ سوره ملک نیز آمده است.

قابل توجّه اینکه: مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار همین احتمال را به عنوان یکى از تفسیرهاى آیه ذکر کرده است، او مى گوید: «سومین احتمالى که به فکر من خطور مى کند این است که تمام افلاک که براى ستارگان اثبات کرده اند همه به نام آسمان پائین نامیده مى شود»!(۱).

درست است که ابزارهاى علمى ما امروز هنوز پرده از عوالم ششگانه دیگر برنداشته، ولى هیچ دلیلى بر نفى آن از نظر علوم نیز وجود ندارد، و چه بسا در آینده راز این معما نیز گشوده شود.

بلکه از کشفیّات بعضى از دانشمندان فلکى چنین برمیآید که نشانه هایى از وجود عوالم دیگر هم اکنون از دور به چشم مى خورد، نظیر آنچه قبلاً از قول رصدخانه معروف «پالومار» درباره عظمت جهان نقل کردیم و جمله اى از آن را که شاهد گفتار ما است در اینجا تکرار مى کنیم: «با دوربین رصدخانه پالومار میلیونها کهکشان جدید کشف شده که بعضى از آنها هزار میلیون سال نورى با ما فاصله دارد، ولى بعد از فاصله هزار میلیون سال نورى فضاى عظیم مهیب و تاریکى به چشم مى خورد که هیچ چیز در آن دیده نمى شود، ولى بدون تردید در آن فضاى مهیب و تاریک صدها میلیون کهکشان وجود دارد که دنیائى که در سمت ما است با جاذبه آن کهکشانها نگهدارى مى شود، تمام این دنیاى عظیمى که به نظر مى رسد و داراى صدها هزار میلیون کهکشان است، جز ذره کوچک و بى مقدار از یک دنیاى عظیمتر نیست و هنوز اطمینان نداریم که در فراسوى آن دنیاى دوم دنیاى دیگرى نباشد»(۲).

یکى دیگر از دانشمندان در مقاله مشروحى که درباره عظمت عالم هستى نوشته، بعد از ذکر فواصل عظیم و حیرت زاى کهکشانها، و بیان ارقام حیرت انگیزى که همگى بر اساس سال نورى تعیین مى گردد، چنین مى گوید:

 

«تا اینجا منجمین معتقدند که تازه تا نیمه راه کناره قابل رؤیت جهان با عظمت پیش رفته اند، و هنوز فضاهاى نامکشوف دیگرى را باید بیابند»(۳)

به این ترتیب عوالمى که براى بشر تاکنون کشف شده با تمام عظمتى که دارد گوشه کوچکى از این جهان بزرگ را تشکیل مى دهد و قابل تطبیق با مساله آسمانهاى هفتگانه است(۴)

 


۱ ـ «بحارالانوار» جلد 55 صفحه 78.

۲ ـ مجله فضا شماره 56 فروردین 351

۳ ـ «مجلّه نیوزویک» سال 1964 (فراموش نشود این شهادت مربوط به 24 سال قبل است)

۴ـ تفسیر پیام قرآن 2/179