مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

دلیل بزارگ داشت اربعین حسینی

اربعین امام حسین (ع‌) از قدیم الایام میان شیعیان و در تقویم تاریخی‌ وفاداران به امام حسین (ع‌) شناخته شده بوده است‌. کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی از روایات‌ فراوان در باره تقویم مورد نظر شیعه در باره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه وعبادت است‌، ذیل ماه «صفر» می‌نویسد: نخستین روز این ماه (از سال 121)،روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است‌.
روز سوم این ماه از سال 64روزی است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به دیوارهای آن سنگ‌پرتاب نمود در حالی که به نمایندگی از یزید با عبدالله بن زبیر در نبرد بود.
روز 20 صفر ـ یعنی اربعین ـ زمانی است که حرم امام حسین (ع‌) یعنی کاروان‌اسرا، از شام به مدینه مراجعت کردند. و روزی است که جابر بن عبدالله بن‌حرام انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت‌ قبر امام حسین (ع‌) بشتابد و او نخستین کسی است از مردمان که قبر آن‌حضرت را زیارت کرد.

..... طبعا بر اساس اعتباری که این روز میان ‌شیعیان داشته است‌، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست‌، شیعیان به حرمت‌ آن‌، زیارت اربعین می‌خوانده‌اند و اگر می‌توانسته‌اند مانند جابر بر مزار امام ‌حسین (ع‌) گرد آمده و آن امام را زیارت می‌کردند. این سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست‌ و شاهدیم که میلیونها شیعه عراقی و غیر عراقی در این روز بر مزار امام حسین (ع) جمع می شوند.

السلام علیک یا ثارالله۴۱۱۲

 

 

اربعین از رازهای هستی
خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نیست.البته چه بسا، با توجه به ویژگى‏هاى انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه معنوى و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند مى‏شود.

اربعین در فرهنگ عاشورا
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین شب شهادت حسین بن علی(ع) گفته میشود که مصادف با روزبیستم ماه صفر است. از سنتهای مردمی گرامی داشت چهلم مردگان است، که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات میدهند و مجلس یاد بود بر پا میکنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی بر پا میکنندعاشقان و پیروان آن امام، در سحال اسرار اربعین به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خویش را بامظلومیت حسین و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچگاه بی رهرونخواهد بود.

نخستین اربعین
در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع)، جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقلها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار کردند. البته برخی از مورخان نیز آن را نفی کرده و نپذیرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» دلایلی ذکر میکند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است.

اربعین و عرفان
در فرهنگ اسلامى هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه اى دارد. چله نشینى براى رفع حاجات, حفظ کردن چهل حدیث, اخلاص چهل صباح, کمال عقل در چهل سالگى, دعا براى چهل مؤمن, چهل شب چهارشنبه… از این نمونه هاست.
آمده است که چون حضرت موسی (ع) را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند میکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «… و اذا واعدنا موسی اربعین لیله »
و پیامبر حکیم (ص) فرمود:
« من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه »
هر کس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص چشمه های خداوند ورزد حکمت را از قلبش برزبانش جارى مى‏سازد.»
صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین شیرازی نیز گفته است:" و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست. چنانکه در حدیث صحیح آمده است:
ان خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک.
و خواجه علیه السلام ظهور چشمه های حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعین صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به اربعین صباحا کرد و از این نوع بسیاراست."
در گذر سالیان و قرنها، رنگ و بوی معتقدات انسان رخساره ای تازه می یابد. اما گویی چشمی پنهان گواهی می دهد که ابدیتی ناب و همیشه تازه می باید دگرگون نشود. چیزی می باید بر جای باشد تابتوان بدان تکیه زد و با چنگ زدن بدان، خود را به حقیقت نزدیک ساخت. می باید شارعی ابدی،مرکوبهای جان را تا مقصدی مطمئن برساند و این جانهای فرسوده و افسرده را به معبدی آکنده ازشور و سماع و ذکر و سجود هدایت کند. همة آنچه به امام حسین (ع) مربوط می شود از اینگونه است.همچون رحیل مکرر کاروانها در گم راههای بیابانی، که هر یک به نشانه ای جدا شناخته می شود،اما به یک سو می خوانند و یک مقصد را دنبال می کنند.
بعثت و هجرت و محرم و عاشورا و ... اربعین منزلگاههای سفر عاشقانه در رکاب حق است هرکه در این رکاب گام بر دارد، ضمانت رستگاری را یافته و هر که کمر بسته این خواجه باشد،بی تردید نقش آزادگی بر میان بسته است. رمز این معما اینچنین گشوده می شود. می باید خالص و زلال به دنبال مریدی چون حسین(ع) رفت. سحرگه رهرویی در سرزمینی همی گفت: این معمابا قرینی که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی، اربعین نشانه ایست برای تأمل و تأثر، نشانه ای برای دادخواهی و تظلم زیرا اگر خواهندگان خون حسین (ع) درمنزلی گرد هم نیایند و میثاقهای جهاد و فلاح را در منازلی همچون اربعین تازه نسازند، این توفان فرو خواهد نشست، از میان خواهد رفت و وزشی خشک و بیهوده بر جای خواهد ماند.
اینکه چرا اربعین و در این رمز، در این نماد، در این عدد، چه رازی نهفته است؟ بهتر آنکه چند وچون را کنار بگذاریم و در برابر علم خدا و نبی تسلیم باشیم. اربعین از رازهای هستی است چنانکه چون موسی (ع) را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوندفرمود: و اذ و اعدنا موسی اربعین لیله و پیامبر حکیم فرمود: من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قبله علی لسانه. در تقدیر رموز اربعین همین بس. صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین رازی نیز گفته است: و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست. چنانکه در حدیث صحیح آمده است: ان خلق احدکم یجمع فی بطن امه اربعین یوما ثمیکون علقه مثل ذلک و خواجه علیه السلام، ظهور چشمه های حکمت از دل بر زبان اختصاص اخلاص اربعین صباحا فرموده است: و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به اربعین صباحاکرد و از این نوع بسیارند.
نخستین سوگواران حسین (ع) در اربعین سالار شهیدان، به یادش گریستند. آنان در این میعادگاه به تاْمل در افق رسالت ، و حقیقتی که از جوشش خون حسین (ع) باز تافته بود پرداختند. از آن پس، عاشقان و پیروان آن امام، در سحاب اسرار اربعین به ذکر پرداختند و بار آن اشکبار سرنوشت خویش را به مظلومیت حسین (ع) و یارانش پیوند زدند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچگاه بی رهرو نخواهد ماند.

زیارت اربعین (صوت)


غریبانه (تصویری)   

 

یا حسین(تصویری) 

 

سوگواری(تصویری)

 

حدود فدک از دیدگاه امام موسی

حدود فدک

روزى هارون الرشید خلیفه عباسى به امام موسى کاظم علیه السلام گفت نه حدود فدک را معین نما تا به شما باز گردانم چون مى دانم در این امر به شما ستم شده است . امام فرمود: اگر به آن حدودى که هست محدود نمایم نخواهى داد. هارون سوگند یاد کرد که : خواهم داد. امام فرمود: حد اول آن عدن است . هارون برآشفت . امام فرمود: حد دوم سمرقند است . رنگ هارون متغیر شد. امام فرمود: حد سوم از آفریقا تا جبل الطارق و حد چهارم ارمنستان است . هارون که سخت ناراحت شده بود به امام گفت : تو حدود ممالک ما را نام بردى یعنى آنچه در تصرف ماست حق بنى فاطمه است ؟ امام فرمود:اى هارون ! من از اول نمى خواستم که حدود آن را معین نمایم اما تو اصرار کردى . هارون دم فرو بست و کینه امام را در دل گرفت

لعنت خدا بر غاصبین فدک

ماجرای دزدیدن جسد پیامبر اکرم در سال ۵۵۷

مى خواستند جسد پیامبر را بدزدند!

در سال 557 هجرى قمرى فرانکها در صدد آن برآمدند که جسد پاک حضرت رسول (ص ) را بربایند و از مدینه خارج کنند، نورالدین زنگى امیر ترک که در مبارزه با صلیبیان شهرتى به دست آورده بود به صورت شگفت انگیزى از ماجرا آگاه شد، شبى که وى در حلب مشغول عبادت و شب زنده دارى بود، در رؤ یایى حضرت محمد (ص ) دو مرد بلند بالا را به او نشان داد و گفت نورالدین ، کمک کن این شهسوار متقى بیدرنگ عازم مدینه شد و آن دو مرد بلند بالا را در آنجا یافت . این دو به بهانه زیارت قبر حضرت رسول (ص ) در مدینه مقیم شده از زیر زمین نقبى به قبر رسول خدا (ص ) زده بودند، نزدیک بود کار خود را تمام کنند که نورالدین از راز ایشان آگاه شد و با چراغى به بازدید آن نقب رفت ، پس از آن بر گرداگرد قبر حضرت رسول (ص ) خندقى ژرف کندند و آن را با سرب گداخته پر کردند.

 ۴

جنگ نهروان و ...

پس از آن که حضرت على (ع ) در صفین با اصرار و درخواست بسیارى از فرماندهان و حیله هاى مـعـاویـه حـکـمـیـت را بـا اکـراه پـذیـرفـت و جـنـگ را پـایـان داد کـه در اوّل بـر حـکـمیت اصرار داشتند به پذیرش حکمیت اعتراض کردند و آن را اقدامى نامشروع و اهانت آمیز براى خود محسوب مى کردند.
هـنـگـامـى کـه حـضـرت پـس از پـایـان جـنـگ صـفـیـن در ربـیـع الاوّل سـال 37 قـمـرى بـه کوفه بازگشت این گروه که به خوارج معروف شدند از ورود به کوفه خوددارى کردند و به ((حرورا)) در ناحیه کوفه رفتند و در آن جا متمرکز شدند.
سایر هم فکران آنان و کسانى که از حکومت عدل على (ع ) ناراضى بودند به آنان پیوستند.
هـمـگـان مـنـتـظـر اعـلام نـتـیـجـه حـکـمـیـت مـانـدنـد خـوارج در ایـن مـدت اقـدام بـه اعـمـال خلاف زیادى نمودند و مرتکب جنایاتى گردیدند از جمله چند تن از هواداران حضرت على را بـه شـهـادت رسـانـدند تا این که حکمین سپاه عراق و شام در اجتماع بزرگان دو طرف اعلام نتیجه کردند و حکمیت به سود معاویه به پایان رسید. این موضوع آتش اختلافات داخلى و آتش افروزى هاى خوارج و منافقان را شعله ورتر نمود.
منافقان که ضدیت خود با امام على (ع ) را شدّت بخشیده بودند از حرورا خارج شده و به منطقه اى به نام ((نهروان )) رفته و در آن جا همه منافقان و دشمنان آن حضرت را گرد آوردند و اعلان جنگ نمودند.
حضرت برخى از یاران اهل سخن و بیان خود را مانند عبدالله بن عباس و صعصعة بن صوحان را بـه نـزد آنـان فـرسـتـاد تـا بـا آنـان بـه تفصیل گفت و گو کنند ولى نتیجه مطلوبى نداد آن حـضـرت اعـلام بـسـیـج عـمـومـى نـمـود و در آغـاز از آنـان درخـواسـت کرد که قاتلان یاران او را تـحـویـل دهـنـد ولى خـوارج امـتـنـاع کـرده و در پـاسـخ گـفـتـنـد مـا هـمـه قاتل آنان هستیم .
حـضـرت بـا آنـان چـنـدین بار گفت و گو نمود و در آخر ضمن خطبه اى با آنان اتمام حجت نمود هـنـگـامى که سخنان آن حضرت به پایان آمد صداى شیون و گریه از میان لشکر خوارج بلند شد و عده اى که تعداد آنان حدود هشت هزار نفر بود توبه نمودند و سپاه خوارج را ترک نمودند و به حضرت پیوسته و چهار هزار نفر دیگر بر لجاجت و جهالت خود پافشارى نمودند و آماده نـبـرد شـدنـد و با شمشیرهاى کشیده به سوى سپاه حضرت على حمله بردند شعله هاى جنگ بار دیگر در روز نهم ماه صفر المظفر سال 38 هجرى قمرى برافروخته شد و یاران حضرت على و دشـمـنان آن حضرت به نبردى بى امان پرداختند از سپاه خوارج 9 نفر جان سالم بدر بردند و اقدام به فرار نمودند.
حضرت على پس از پیروزى بر منافقان و شکست قاطع خوارج به تسلیم شدگان امان داد و با ظفرمندى به کوفه بازگشت .

آغاز جنگ نَهروان میان خوارج و حضرت علی(ع)

 آغاز جنگ نَهروان میان خوارج و حضرت علی(ع)

[9 صفر 38] - جنگ نَهروان میان خوارج و حضرت علی(ع) درمحلی به همین نام روی داد. خوارج گروهی ازسپاه امام علی(ع) بودند که درپایان جنگ صِفّین به سبب موافقت حضرت علی(ع) با حاکمیّت ازاطاعت آن حضرت سرباززدند و با خروج ازسپاه امام گروه نوظهورخوارج را تشکیل دادند. هرچند حضرت علی(ع) این مظهرعدالت و تقوا، خوارج را به بازگشت به بیعت و انصراف ازعقیده خویش ارشاد کردند. این کارسودی نبخشید و سرانجام قریب به14000نفرازآنان برضدّ حضرت علی(ع) اجتماع کردند. حضرت علی(ع) که سرگرم مبارزه با معاویه بودند سرکوبی خوارج و دفع آنان را ضروری تر دیدند. پس به سمت بصره محل تجمع خوارج حرکت کردند و درمحل نهروان که درشمال مداین واقع شده بود با آنان جنگیدند

وفات حضرت رقیه بر همگان تسلیت باد

بمناسبت 5 صفر سالروز شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها)
رقیّه بنت السلطان

مـورّخـان و نـسـب شـنـاسـان پـیـشـیـن ، هـنـگام شمارش فرزندان امام حسین (ع )، از رقیه نام نبرده اند.(421) تنها، عماد الدین طبرى و ملاحسین واعظ کاشفى ، از علماى قرن هفتم و دهم ه‍ .ق بـدون ذکـر نـام رقـیـه ، از دخـتـرکـى از امـام حسین (ع ) یاد مى کنند که در خرابه ى شام وفات کرد.(422) محمدحسن یزدى ، نویسنده و خطیب قرن سیزدهم به نام رقیه تصریح کرده و آورده اسـت : هـلال بن نافع ، از سربازان دشمن مى گوید: من [در روز عاشورا] در میان دو صف لشـکر ایستاده بودم و نگاه مى کردم . دختر کوچکى را دیدم که آمد و دامن امام حسین (ع ) را گرفت و گفت : اى پدر! مرا دریاب که بسیار تشنه ام . حضرت نگاهى کرده گریست و فرمود:
اى نـوردیـده ! صـبـر کـن . خـداونـد تـو را سـیـراب خـواهـد کـرد. بـه درسـتـى کـه او وکـیـل مـن اسـت . پـس دسـت او را گـرفـت و بـه خـیـمـه هـا بـرگـردانـیـد. هـلال مى گوید: پرسیدم که این طفل کیست و چه نام دارد؟ شخصى گفت : او رقیّه دختر سه ساله ى حسین (ع ) است .(423)
علّامه حائرى ، از مقتل نویسان معاصر هم به نقل از حمزاوى مى گوید: رقیّه ، دختر امام حسین (ع ) و مادرش شاه زنان ، دخترى کسرى است .(424)
بـه گـفته ى یکى از معاصرین ، اندک بودن امکانات نگارش ، همنام بودن رقیه در یک خاندان ، چـنـد نـام داشـتن بعضى از دختران را به عنوان دلایل نبودن نام رقیه (س ) در میان فرزندان امام حـسـیـن (ع ) ذکـر کـرده و مـى گـویـد: آنـان که از رقیه (س ) نام برده اند امکان دارد کتاب هایى داشته اند که در دسترس ما و دیگران نبوده است .(425)
بـرخـى از مؤ لّفان با استناد به مطالب ذیل معتقدند امام حسین (ع )، دخترى به نام رقیه داشته است :
1 ـ زمـانـى کـه حـضـرت سـیـّدالشـهـدا (ع )، اشـعـار مـعـروف ((یـا دَهـْر اُفّ لک مـن خلیل ...)) را ایراد فرمود و گریه و ناله ى زنان حرم را شنید به رقیّه و برخى دیگر از زنان خـطـاب کـرد: ((زمـانـى که من کشته شدم در مرگم گریبان چاک نزنید و روى نخراشید و کلامى ناروا بر زبان نرانید.))(426)
2 ـ هـنـگـامى که چشم حضرت زینب (س ) در کوفه به سر نازنین برادر که بر روى نیزه بود افتاد، فرمود:
اى بـرادرم ! بـا ایـن فـاطـمـه ى کـوچـک سـخـن بـگـو. زیـرا نزدیک است دلش از شدّت اندوه آب شود.))(427)
ایـن فـاطـمـه ، همان رقیّه (س ) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (ع ) بسیار به او علاقه داشت و به زینب (س ) نیز توصیه مى کرد که او را نگه دارى کند.(428)
3 ـ سـیـف بـن عـمـیـر، از اصحاب امام صادق (ع ) در چکامه ى بلند خود و در رثاى سالار شهیدان دوبار، از رقیّه (س ) نام برده است .(429)
4 ـ بـعـیـد نـیـسـت زیـنـب ، دخـتر امام حسین (ع ) که در خردسالى از دنیا رفت (430) همان دخترکى باشد که به رقیّه (س ) معروف شده است .(431)
5 ـ اربلى مى گوید: امام حسین (ع ) چهار دختر داشت . ولى هنگام شمارش آنان ، سه نفر به نام هاى زینب ، سکینه و فاطمه را نام مى برد و از چهارمى ذکرى به میان نمى آورد.(432) احتمال دارد چهارمین دختر، همین رقیّه باشد.(433)

پاسخ به یک سؤ ال
مى پرسند: آیا نبودن نام حضرت رقیّه در میان فرزندان امام حسین (علیه السلام) در کتابها و متون قدیم - مانند: ارشاد مفید، اعلام الورى ، کشف الغمّه و دلائل الامامه طبرى - بر نبودن چنین دخترى براى امام حسین (علیه السلام) دلالت ندارد؟
پاسخ : با توجّه به مطالب زیر، پاسخ این سؤ ال روشن مى شود:
1. در آن عصر، به دلیل اندک بودن امکانات نگارش از یک سو، تعدّد فرزندان امامان از سوى دیگر، و سانسور و اختناق حکومت بنى اُمیّه که سیره نویسان را در کنترل خود داشتند و بالا خره عدم اهتمام به ضبط و ثبت همه امور و جزئیات تاریخ زندگى امامان موجب شده که بسیارى از ماجراهاى زندگى آنان در پشت پرده خفا باقى بماند، بنابراین ذکرنکردن آنها دلیل بر نبود آنها نخواهد شد.
2. گاهى بر اثر همنام بودن ، وجود نام رقیّه در یک خاندان موجب اشتباه در تاریخ شده و همین مطلب ، امر را بر تاریخ نویسان اندک آن عصر، با امکانات محدودى که داشتند، مشکل مى نموده است .
3. گاهى بعضى از دختران دو نام داشتند، مثلاً طبق قرائنى که خاطرنشان مى شود به احتمال قوى همین حضرت رقیّه را فاطمه صغیره مى خواندند، و شاید همین موضوع ، باعث غفلت از نام اصلى او شده باشد.
4. چنانکه قبلاً ذکر شد و بعد از این نیز بیان مى شود، بعضى از علماى بزرگ از قدما، از حضرت رقیّه به عنوان دختر امام حسین یاد کرده اند و شهادت جانسوز او را در خرابه شام شرح داده اند. پس باید نتیجه گرفت که باید کتابها و دلایلى در دسترس آنها بوده باشد که بر اساس آن ، از حضرت رقیّه سخن به میان آورده اند؛ کتابهایى که در دسترس دیگران نبوده است ، و در دسترس ما نیز نیست .
بنابراین ذکر نشدن نام حضرت رقیّه در کتب حدیث قدیم هرگز دلیل نبودن چنین دخترى براى امام حسین (علیه السلام) نخواهد بود، چنانکه عدم ثبت بسیارى از جزئیات ماجراى عاشورا و حوادث کربلا و پس از کربلا در مورد اسیران ، در کتابهاى مربوطه ، دلیل آن نمى شود که بیش از آنچه درباره کربلا و حوادث اسارت آن نوشته شده وجود نداشته است .

خرابه ى شام
مـحـلّ اقامت حضرت رقیه (س ) و سایر اسیران در شام ، خرابه اى بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل بیت (ع )، آنان را در آن ، جاى داده است .(434) شیخ صدوق (ره ) مى گوید: این بازداشتگاه ، زندانى بود که اسیران ، در آن ، از نظر سرما و گرما آزار مى دیدند. به طورى که صورت هاى شان پوست انداخته بود.(435)
در کامل بهایى آمده است :
(([در میان اسیران ]، دخترکى بود چهار ساله . شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین (ع ) کـجـاسـت ؟ [در] ایـن سـاعـت او را بـه خواب دیدم . سخت پریشان [بود] زنان و کودکان جمله در گـریـه افـتـادنـد و فـغـان از ایـشـان بـرخـاسـت . یـزیـد خـفـتـه بـود. از خـواب بـیـدار شـد و حـال ، تـفـحـّص کـرد. خـبـر بـردنـد کـه حـال ، چـنـیـن اسـت . آن لعـیـن ، در حـال ، گـفت که : بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین ،(436) سر را بیاورد[ند] و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست ؟ ملاعین گفت [ند]: سر پدر تـو اسـت . آن دخـتـر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسلیم کرد.))(437)
در بـرخـى از کـتـاب هـا، نـقـل شـده کـه دخـتر چهار ساله ى امام حسین (ع ) با سر بریده ى پدر عـزیـزش چنین سخن مى گفت : پدر جان ! چه کسى تو را با خونت خضاب کرده است ؟ پدر جان ! چـه کـسـى رگ هـاى گـردنـت را بـریده ؟ پدر جان ! چه کسى مرا در کودکى یتیم کرده است ؟ اى پـدر! چـه کـسـى از یتیم نگه دارى کند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان ! چه کسى به فریاد این زنـان بـدون پـوشش مى رسد؟ اى پدر! چه کسى دادرسى این زنان اسیر را مى کند؟ پدر جان ! چه کسى نظر مرحمتى به سوى این چشم هاى گریان ما مى کند؟ اى پدر! کى به این زنان بى صـاحـب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان ! ما پس از تو کسى را نداریم . داد از غریبى و بى کـسـى ؟ اى پـدر! کـاش من فداى تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان ! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم . اى پدر جان ! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمى دیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد.(438)

غسّاله و بدن نیلگون رقیّه (س)
زن غسّاله ، مشغول غسل دادن کودک امام حسین (ع ) بود. ولى ناگهان دست ازکار کشید. رو به زینب (س ) کـرد و گـفـت : اى بـانـوى بـزرگـوار! تـو از حـال این کودک آگاهى . او بر اثر کدام بیمارى از دنیا رفته است ؟ زینب (س ) فرمود: چرا چنین سـؤ الى را مـى پـرسى ؟ مگر در بدن او جراحتى دیده مى شود؟ گفت : تمام اندام این دختر کبود اسـت . این کبودى ، علامت کسالت مخصوصى مى باشد. زینب (س ) با چشمان گریان فرمود: اى زن غـسـّاله ! ایـن کـودک هـیـچ گونه مریضى نداشت . این لکّه هاى کبود و پوست نیلگون ، اثر تازیانه ى دشمن است که در راه کوفه و شام به او مى زدند.(439)

بى قرارى ام کلثوم در شب دفن رقیّه (س)
در شـب دفـن دخـتـر کـوچـک امـام حسین (ع )، ام کلثوم آرام و قرار نداشت . با ناله وندبه به دور خرابه مى گردید. هرچه او را تسلّى مى دادند آرام نمى شد. از علّت این بى قرارى پرسیدند. گفت : شب گذشته ، این مظلومه ، در سینه ى من بود. چون بیدار شدم دیدم که به شدّت گریه مـى کـند و آرام نمى گیرد. از سببش ‍ پرسیدم . گفت : عمّه جان ! آیا در شهر مانند من کسى یتیم و اسیر مى باشد؟ عمّه جان ! مگر اینها ما را مسلمان نمى دانند. به چه جهت به ما آب و نان نمى دهند و از آن مـضـایـقـه مـى کـنـنـد؟ ایـن مـصـیـبـت مـرا بـه گـریـه آورده و طـاقـت خـوابـیـدن را نـدارم .(440)

به یاد رقیّه (س) در مدینه
هـنـگـامـى کـه حـضـرت زیـنب (س ) با همراهان به مدینه بازگشتند؛ زن هاى مدینه براى عرض تـسـلیت ، به حضور زینب (س ) آمدند. زینب (س ) حوادث جانسوز کربلا، کوفه و شام را براى آنـهـا بـیـان مـى کرد و آنها مى گریستند؛ تا اینکه به یاد رقیه (س ) افتاد و فرمود: اما مصیبت وفـات رقـیـه (س ) در خـرابـه ى شـام کـمرم را خم و مویم را سفید کرد. زنها وقتى این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه بلند شد؛ و آن روز به یاد رنج هاى جانگداز رقّیه (س ) بسیار گریستند.(441)

بارگاه حضرت رقیّه (س)
حـرم مـلکـوتـى حـضـرت رقـیـه (س )، در مـحـلّه ى عـمـاره ى دمـشـق و در شـمال شرقى مسجد اموى ، روحانیت خاصّى به این شهر بخشیده است . نخستین عمارت آستانه ى وى خـانـه اى سـت کـه در آن بـه شـهـادت رسـیـد و در آنـجا مدفون شد. عمارت هاى بعدى ، به تـرتـیـب در قـرن هـشـتـم ، یازهم ، سیزدهم و چهاردهم و آخرین توسعه ى اطراف آستانه با کمک دولت جـمـهـورى اسـلامـى ایـران و بـا هـمـّت شـیـعـیـان آن در سال یکهزار و چهارصد و پنج هجرى قمرى انجام شد.(442)

--------------------------------
پی نوشت ها:

421 ـ ر.ک : المـجدى ، ص 91؛ نسب قریش ، ص 57؛ مناقب ، ج 4، ص 85؛ لباب الانساب ، ج 1، ص 349.
422 ـ کامل بهایى ، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484.
423 ـ انوار الشهادة ، ص 163.
424 ـ معالى السبطین ، ج 2، ص 214. ولى نظر به اینکه مادر امام سجّاد (ع )، هنگام تولد آن حـضـرت ، از دنـیـا رفـت ، امـکـان نـداشـتـه کـه مـادر رقـیـّه ، خردسال باشد؛ مگر اینکه بگوئیم ، شاه زنان غیر از شهربانو مادر امام چهارم (ع ) بوده است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س )، ص 9.)
425 ـ سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س )، ص 12 ـ 13.
426 ـ ستاره درخشان شام ، ص 16. به نقل از الملهوف ، ص 141.
427 ـ بحار الانوار، ج 45، ص 115.
428 ـ سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س )، ص 16.
429 ـ ر.ک المنتخب ، ص 435.
430 ـ لباب الانساب ، ج 1، ص 349؛ مناقب ، ج 4، ص 85.
431 ـ تحقیق درباره اوّل اربعین حضرت سیّدالشهدا (ع )، ص 685.
432 ـ کشف الغمه ، ج 2، ص 250.
433 ـ سرگذشت جانسوز حضرت رقیّه (س )، ص 9.
434 ـ وقایع کربلا، شیخ عباس قمى ، ص 203.
435 ـ امالى صدوق ، ص 142.
436 ـ ملاعین ، جمع ملعون . لغت نامه دهخدا، حرف میم . ولى در متن فوق ، مفرد به کار رفته است .
437 ـ کـامـل بـهایى ، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484. با اندکى تفاوت . تاریخ وفـات حـضـرت رقـیـه (س ) را پـنـجـم صـفـر سال 61 ه‍ .ق ذکر کرده اند. (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س )، ص 12)
438 ـ انـوار الشـهادة ، ص 244 ـ 245؛ نیز ر.ک نفس المهموم ، ص 415؛ معالى السبطین ، ج 2، ص 171؛ وسیلة الدارین ، ص 393.
439 ـ الوقایع و الحوادث ، ج 5، ص 81.
440 ـ ستاره درخشان شام ، ص 208.
441 ـ سرگذشت جانسوز حضرت رقیّه (س )، ص 50 ـ 51.
442 ـ اعیان الشیعه ، ج 7، ص 34؛ دائرة المعارف تشیّع ، ج 1، ص 77 ـ 78.

 

یا صاحب الزمان تسلیت

سه بلا امد بر سرم یک جا ای خدا

غریبی

         اسیری 

                   غم یار

غریبی و اسیری چاره داره ... امان از غم یار و غم یار ...

آه ... بازم یک فاجعه دیگه .. بازم یه مصیبت تازه .. بازم غم یار دیگه ... آه خدا به عظمت قسم

شیعه دیگه خسته شده .. آه ای خدا شیعه دیگه صبرش تموم شده .. خدا خدا خدا امام ما پس

کی میآد .. تا کی بی حرمت تا کی توهین ...

میخواستم امروز کلی مطلب بنویسم ولی نمیتونم بغض گلوم گرفته ...

فقط میتونم اینو بگم ....

یا صاحب الزمان تسلیت

شهادت امام سجاد (ع) را تسلیت میگویم

شهادت حضرت سّید الساجدین امام زین العابدین (ع)

[25 محرم 95] - بنابر برخی روایات حضرت سّید الساجدین امام زین العابدین (ع) امام مسمانان جهان بدست ولید بن عبد الملک به شهادت رسید ند .پس از شهادت امام حسین (ع) در حماسه خونین کربلا ،امام سجاد (ع) هدایت امت اسلامی را عهده درا شدند .ایشان شاهد حوادث جانگداز کربلا بودند و رسالت خطیر و دشوارشان ا زغروب روز دهم محرم آغاز شد امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) در هر فرصت ممکن تلاش میکردند با ایراد خطبه ها و سخنان خود عمق حادثه خونین کربلا را به تصویر بکشند جنایاتی را که دشمنان با بی رحمی به آنان روا داشته بودند با زگو کنند. دوران زندگی امام زین العابدین(ع) آکنده از رنج و سختی جانفرسا بود. ایشان به سبب کثرت عبادت و بجای آوردند سجده های طولانی در نماز به سجاد شهرت یافتند. دعاهای شبانه آن حضرت در کتابی به نام صحیفه سجادیه گرد آوری شده اند که از منابع مهم شیعی نیز به شمار می رود شایان توجه است که برخی ااز مورخان شهادت امام سجاد (ع) را در روزهای 12و 18محرم ذکر کرده اند .