شیعه علی (ع)
که این وادی دار الجنون است که هر عاشق بدیدم یاعلی گفت
«شیعه» در لغتبه معنى پیرو است و در اصطلاح به گروهى از مسلمانان گفته مىشود که رهبرى جامعه اسلامى را پس از درگذشت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از آن حضرت على علیه السلام و فرزندان معصوم او مىدانند.
نوبختى (متوفاى 310ه) مىنویسد: شیعه به کسانى گفته مىشود که در زمان رسول خدا و پس از او، على علیه السلام را به امامت و خلافت پذیرفته و از دیگران گسسته و به او پیوستهاند». ( فرق الشیعه، ص17.)
ابوالحسن اشعرى مىگوید: علت آنکه این گروه را شیعه مىگویند آن است که اینان على را پیروى کرده و او را بر دیگر صحابه مقدم مىدارند.( مقالات الاسلامیین:1/65.)
شهرستانى مىنویسد: شیعه کسانى هستند که از على علیه السلام بالخصوص پیروى کرده و به امامت و خلافت او از طریق نص و وصیت قائل شدهاند.( ملل و نحل:1/131)
آرى، تشیع نه زاییده تبانى اهل سقیفه و نه فراورده حوادث دوران قتل عثمان و دیگر افسانهها است، بلکه این خود پیامبر گرامى بود که با رهنمودهاى آسمانى مکرر خویش، بذر تشیع را براى اولین بار در دل صحابه غرس نمود و به مرور زمان آن را رشد داد و جمعى از اصحاب کبار چون سلمان و اباذر را شیعه نامید. مفسران اسلامى در تفسیر آیه ;ژخ÷;ژخ÷ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات مقصود از این آیه على و شیعیان اوست.(4) اولئک هم خیرالبریة››( بینه/7) نقل کردهاند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
در تواریخ نام شیعیان على علیه السلام از صحابه و تابعین که به خلافتبلا فصل او پس از پیامبر اکرم معتقد بودند آمده است که ذکر اسامى آنان در این مختصر نمىگنجد. تشیع به مفهوم یادشده، وجه مشترک میان کلیه شیعیان جهان است که بخشى عظیم از مسلمانان گیتى را تشکیل مىدهند.شیعیان در طول تاریخ اسلام دوشادوش سایر مذاهب اسلامى در گسترش اسلام سهم عظیمى را ایفا کردهاند: علوم مختلف را پىریزى، دولتهاى مهمى را پایهگذارى، و شخصیتهاى بسیار برجسته علمى و ادبى و سیاسى را تقدیم جامعه بشریت کردهاند، و اینک نیز در اکثر نقاط جهان حضور دارند.( الدر المنثور:8/589، به نقل از جابر بن عبد الله، ابن سعید خدرى، ابن عباس و علیعلیه السلام.منشور عقاید امامیه صفحه 149)
[نقش امام علی (ع) در هجرت ] |
وقیت بنفسى خیر من وطىء الحصى و من طاف بالبیت العتیق و بالحجر رسول اله الخلق اذ مکروا به فنجاه ذو الطول الکریم من المکر (على علیه السلام) یکى از عللى که زمینه را براى هجرت پیغمبر بمدینه آماده کرده بود انتشار اسلام در آن شهر بود ، در مواقعى که قبایل عرب براى تجارت و غیره از مدینه بمکه میآمدند پیغمبر با آنها ملاقات کرده و آنها را بدین اسلام دعوت مینمود و اتفاقا از این اقدام خود نتیجه مطلوبى نیز بدست میآورد چنانکه پس از فوت ابوطالب عدهاى از قبیله اوس که از مدینه بمکه آمده بودند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را ملاقات کرده و شش نفر از آنها هم بدین اسلام گیرویدند و پس از مراجعت بمدینه مردم آن شهر را بدین جدید دعوت نمودند. پس از مدتى گروهى متجاوز از هفتاد نفر زن و مرد از مدینه بمکه آمده و بدین اسلام مشرف شدند بنابر این دین اسلام در مدینه با سرعت پیشرفت و چون محیط مدینه از اغراض سوء قریش و از ایذاء و اذیت آنها مصون بود لذا براى انتشار اسلام مناسبتر از مکه بنظر میرسید و پیغمبر بعدهاى از پیروان خود دستور داد که براى رهائى از شر مشرکین مکه بمدینه مهاجرت نمایند و آنها نیز در آشکار و پنهانى بسوى مدینه رهسپار شده و از طرف اهالى آن شهر با کمال دلگرمى از مهاجرین مکه پذیرائى بعمل آمد.از طرفى خود پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نیز قلبا براى عزیمت بمدینه تمایل داشت ولى چون مأمور و سفیر الهى بود این عمل را بدون اجازه و اراده خدا نمیتوانست انجام داده و محل مأموریت خود را تغییر دهد اما در اینموقع حادثهاى روى داد که خود بخود هجرت پیغمبر را بمدینه ایجاب نمود و میتوان آنرا علت اصلى این مهاجرت دانست. چون قریش از انتشار دین اسلام در مدینه و پیشرفت سریع آن در شهر مزبور و همچنین از مهاجرت عدهاى از مسلمین بدانجا آگاه شدند بیم آنرا داشتند که دین اسلام در آن شهر قوت بگیرد و بعدا اسباب مزاحمت آنان را فراهم آورد بنا بر این براى از بین بردن هر گونه خطرات احتمالى که آینده آنها را تهدید میکرد تصمیم گرفتند کار را با پیغمبر صلى الله علیه و آله یکسره کنند و براى همیشه از جانب وى ایمن و آسوده باشند. اما انجام این کار هم بسادگى و آسانى مقدور نبود زیرا پیغمبر از خاندان عبد المطلب بود و اگر بوسیله عده معدودى از بین میرفت مسلم بود که آن عده جان سالم از دم شمشیر جوانان هاشمى بدر نمىبردند و بطور حتم بنىهاشم بخونخواهى او قیام میکردند پس تکلیف چیست؟ سران قریش در خفا جمع شده و تشکیل کمسیونى دادند و پس از شور و بحث زیاد نتیجه شورا و تصمیم انجمن بدین ترتیب اعلام شد که از هر قبیله یک نفر قهرمان شمشیر زن انتخاب شود و این عده بالاتفاق شبانه بخانه پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم حمله نموده و او را در بسترش با شمشیرهاى عریان بقتل رسانند و چون بنىهاشم به تنهائى قدرت مقابله با تمام قبایل عرب را نخواهند داشت در نتیجه خون پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم لوث شده و بهدر خواهد رفت. این نقشه شیطانى یک تصمیم قطعى و خلل ناپذیرى بود که در پنهانى براى از بین بردن پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم طرح و اتخاذ گردید ولى خداوند متعال همان خدائى که در غار حرا پرتوى از جمال خود را بوجود محمد صلى الله علیه و آله و سلم انداخته و او را در نور حیرت و عظمت مستغرق کرده بود باز دل روشن و حقیقت جوى پیغمبر را از این تصمیم قریش آگاه گردانید و اجازه داد که شبانه ازمکه بسوى مدینه هجرت نماید. (1) اما تدبیرى لازم بود تا کفار قریش از هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم با خبر نباشند و خانه و بستر او بدون صاحب نماند،حالا چه کسى است که بعوض پیغمبر در آن رختخواب بخوابد و خود را طعمه شمشیر مهاجمین قریش سازد؟ اینجا است که قهرمان این حادثه خود نمائى میکند و ذکر این مقدمات براى معرفى نام نامى او است این قهرمان شیر دل فقط و فقط على علیه السلام بود که چشم روزگار نظیرش را در گذشته ندیده و تا ابد هم نخواهد دید. پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على را میشناخت و بمیزان ایمان و اخلاص او آگاه بود رو بسوى وى آورد و فرمود یا على دستور الهى بر اینست که مکه را ترک گویم و بسوى مدینه هجرت کنم،اما این هجرت یک مسافرت عادى و معمولى نیست و بایستى محرمانه و سرى باشد تا کفار قریش از آن آگاه نباشند زیرا تصمیم گرفتهاند امشب مرا در بسترم بخون آغشته نمایند و براى اغفال آنها لازم است خانه و رختخواب من خالى نباشد تا آنها مرا تعقیب نکنند،فرمان الهى است که در بستر من بخوابى تا من به پنهانى مهاجرت کنم. هنوز سخن پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم تمام نشده بود که على علیه السلام با جان و دل دعوت او را اجابت کرد و گفت:اطاعت میکنم یا رسول الله و در اجراى این امر بسیار خرسند و سپاسگزارم. پیغمبر فرمود یا على کار بسیار خطرناکى بعهده تو گذاشته شده است زیرا رجال قریش شبانه خانه من ریخته و رختخواب مرا زیر شمشیرهاى برهنه خواهند گرفت در حالیکه تو میخواهى در آن بستر بخوابى! پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم هر چه اعلام خطر نموده و اهمیت این امر خطر را در نظر على علیه السلام مجسم میساخت خرسندى او بیشتر میگشت تا بالاخره گفت یا رسول الله مگر غیر از مرگ و کشته شدن چیز دیگرى هم هست؟چهسعادتى بالاتر از این که من بدستور الهى جان خود را در راه اشاعه دین تو فداى تو کرده باشم؟ چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم صراحت لهجه و جانفشانى على علیه السلام را در راه حق و حقیقت مشاهده کرد چشمان مبارکش پر آب گردید و با همان حال رقت و عطوفت سر و روى على را غرق بوسه ساخت و او را وداع کرد و بعزم مهاجرت مکه را ترک نمود. (2) على علیه السلام هم که جوان 23 سالهاى بود جامه مخصوص پیغمبر را که در موقع خواب به تن میکرد پوشید و در فراش آنحضرت دراز کشیده و منتظر وقوع حادثه پر خطرى گردید. صاحب فصول المهمه و کفایة الطالب و دیگران نوشتهاند که چون على علیه السلام شبانه در بستر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم قرار گرفت خداوند عز و جل به جبرئیل و میکائیل فرمود من شما را برادر یکدیگر گردانیدم و عمر یکى از شما را طولانىتر از دیگرى قرار دادم کدامیک از شما حاضر است که زیادى عمر را بدیگرى بخشد عرض کردند پروردگارا در این امر مختاریم یا مجبور خداوند فرمود بلکه مختارید هیچک از آندو حاضر نشد که عمر زیادى را بدیگرى بخشد،خداوند تعالى فرمود که من میان على ولى خود،و محمد پیغمبر اخوت و برادرى برقرار کردم و او در فراش پیغمبر خوابیده است (و بنگرید که او چگونه) جان خود را فداى برادر کرده و زندگى ویرا بر حیات خویش ترجیح داده است بزمین نازل شوید و او را از شر دشمنانش محفوظ دارید. پس آندو فرشته نزد على علیه السلام آمدند و جبرئیل در بالاى سرش ایستاد و میکائیل در پائین پاى او و جبرئیل میگفت:بخ بخ یا ابن ابیطالب من مثلک و قد باهى الله بک الملائکة (به به اى پسر ابوطالب کیست مانند تو که خداوند تعالى بوجود تو بفرشتگان مباهات مینماید) (3) بارى جنگجویان قریش که براى از بین بردن پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در دار الندوة دور هم گرد آمده بودند از سر شب آنجا را ترک کرده و با شمشیرهاى عریان و بران خانه رسول اکرم را محاصره نمودند. در سپیده دم که سکوت و خاموشى بر شهر مکه حکمفرما بود خواستند تصمیم شوم خود را بمرحله اجراء در آورند،بمحض ورود بداخل خانه،على علیه السلام سر از بالین خود برداشت و بانگ زد کیستید و چه میخواهید؟چون رجال قریش على علیه السلام را دیدند از حیرت و وحشت سر تا پا خشک شدند و بالاخره سکوت را شکستند و گفتند محمد کجا است؟ على علیه السلام با خونسردى تمام فرمود:من نگهبان او نبودم و شما هم او را بمن نسپرده بودید که از من باز میخواهید. یکى از مهاجمان گفت پشت و پناه محمد همین على است و خوبست على را بجاى او در خونش غوطهور سازیم! على علیه السلام فرمود افسوس که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بمن اجازه حمله نداده و الا براى این گستاخى شما که پا بحریم خانه آنجناب گذاشتهاید شما را از دم شمشیر میگذرانیدم و بالاخره آنها را پراکنده ساخت و فرمود دور شوید که شماها قومى گمراهید و از سعادت و رستگارى بى نصیب خواهید ماند. قریش که از هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاهى یافتند به تعقیب او پرداخته و تا لب غار ثور که رسول اکرم با ابوبکر داخل آن بودند پیش رفتند ولى خداوند آنحضرت را در پناه خود حفظ کرده و قریش را از دست یافتن باو محروم گردانید. در موضوع هجرت فداکارى على علیه السلام غیر قابل توصیف است،یک جوان 23 ساله با آن شهامت و شجاعت و با آن دل قوى و حقیقت جو براى اشاعه دین اسلام خود را در معرض خطر و مرگ حتمى انداخت و سپر جان پیغمبر گردید چنانکه خود آنحضرت فرماید: وقیت بنفسى خیر من وطىء الحصى با جان خود نگهداشتم بهترین کسى را که پا بر زمین نهاده و کسى را که بکعبه و حجر اسمعیل طواف نموده است. رسول خداى خلق را زمانیکه (قریش) درباره او حیله نمودند (که او را بقتل رسانند) پس خداوند صاحب فضل و کریم او را از مکر (دشمنان) نجات داد. بپاداش این فداکارى و جانفشانى آیه شریفه زیر بر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نازل و بدینوسیله على علیه السلام مورد تقدیر خداوند تعالى قرار گرفت: و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله. (5) (و از مردم کسى است که در پى خشنودى خدا جان خود را میفروشد) و بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه چنین کسى فقط على علیه السلام بود. (6) فداکاریهاى على علیه السلام در موضوع هجرت منحصر بخوابیدن او در بستر پیغمبر نبود بلکه در غیاب آنحضرت حل و فصل امور مسلمانان مکه و همچنین تأدیه اماناتى که مردم به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم سپرده بودند بدست على علیه السلام انجام گردید. چند روز پس از ورود پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بمدینه (بنا بنقل بعضى آنحضرت در قبا توقف فرمود که پس از رسیدن على علیه السلام با هم وارد مدینه شوند) على علیه السلام نیز مادر خود و دختر پیغمبر و دو زن دیگر و ضعفاى مسلمین را برداشته و راه مدینه را در پیش گرفت و پس از ورود بمدینه رسول اکرم صلى الله علیه و آله على علیه السلام را که در اثر راه پیمائى پایش مجروح شده بود در آغوش کشیده و از شوق دیدارش گریست. در مدینه نیز على علیه السلام همواره ملازم پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آلهبود و در سال یکم هجرى که میان صحابه و مهاجرین و انصار پیمان اخوت بسته شد آنحضرت على را نیز برادر خود خواند. (7) در سال دوم هجرى نیز یگانه دختر خود فاطمه علیها السلام را بوى تزویج کرد و فرمود: یا على ان الله تبارک و تعالى امرنى ان ازوجک فاطمة و انى قد زوجتکها على اربعمائة مثقال فضة،فقال على قد رضیتها یا رسول الله و رضیت بذلک عن الله العظیم و رسوله الکریم ثم ان علیا خر ساجدا لله شکرا. (8) یا على خداوند تبارک و تعالى بمن دستور داده است که فاطمه را بتو تزویج کنم و من او را بر چهار صد مثقال نقره بتو تزویج کردم،على عرض کرد پسندیدم او را اى رسول خدا و بدان سبب از (لطف) خداوند عظیم و رسول گرامیش خرسند شدم سپس على براى سپاسگزارى (از این موهبت) بدرگاه خدا بسجده افتاد. و در همین سال فرمان قتال با مشرکین از جانب خدا صادر شد و پیغمبر صلى الله علیه و آله مشغول جنگ با دشمنان و مخالفین خود گردید که عامل پیروزى در آنها وجود على علیه السلام بود و از این پس فصل تازهاى در تاریخ زندگانى آنحضرت گشوده میشود که میتوان آنرا خدمات نظامى وى نامید و در صفحات بعد به برخى از آنها اشاره میشود. پىنوشتها: (1) آیه 30 سوره انفال اشاره باین مطلب است:و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک.. (2) ..خروج پیغمبر صلى الله علیه و آله از مکه در ربیع الاول سال 13 بعثت بود. (3) فصول المهمه ابن صباغ ص 33ـکفایة الطالب ص 239ـینابیع المودة باب 21 ص 92ـکشف الغمه ص 91ـتفسیر ثعلبى و فخر رازى و کتب دیگر. (4) بحار الانوار جلد 36 ص .46 (5) سوره بقره آیه .207 (6) شواهد التنزیل جلد 1 ص 96ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 9ـکفایة الطالب ص 239ـتفسیر قمى ص 61 و کتب دیگر. (7) فصول المهمه ص .22 (8) ینابیع المودة ص .176 معرفی به دوستان نوشته شده توسط مست در شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۳ و ساعت ۲۰:۲۷ |
هجرت به مدینه [نقش امام علی (ع) در هجرت ] |
کسانى که با تاریخ اسلام آشنایند مىدانند،در روزگارى که از آن سخن مىگوییم،در مکه نه قانونى بود که امنیت اجتماعى را نگهبان باشد،و نه دینى که مردم را از کار زشتباز دارد.قبیلهها به آئین سنتى خود زندگى مىکردند،و آنان که در مکه مىزیستند با یکدیگر پیمانهایى داشتند. از جمله آنکه هیچ قبیلهاى با قبیله دیگر درنیفتد.و آنجا که لازم است،باید از یکدیگر حمایت کنند. با گرویدن تدریجى مردم مکه به مسلمانى،پایدارى این پیمانها مشکل گشت و قریش خطر را نزدیک دید. جوانانى از خاندانهاى گوناگون مسلمان مىشدند،در حالیکه پدرانشان بر شرک بودند،زنى از تیرهاى مسلمان مىشد،شوى او که از تیره دیگر بود در کفر به سر مىبرد.برادرى در کنار پیغمبر ایستاده بود و برادرش با پیغمبر دشمنى مىکرد.نتیجه آنکه پیوندها هر روز سستتر مىگردید و بر نگرانى سران قبیلهها مىافزود. هر چه مسلمانى در خاندانها پیشتر مىرفت،این شکاف فراخى بیشترى مىیافت.قریش که پیرامون مکه مىزیست و قصى(پسر کلاب جد آنان)ایشان را به درون شهر مکه آورد بازرگانى مکه را در اختیار گرفته بود.کاروان آنان سالى دو بار به جنوب و شمال عربستان مىرفت و سود سرشارى نصیبشان مىگشت.معروف است که پول جاى امن مىخواهد،اما مکه اندک اندک امنیتخود را از دست مىداد.هر چه مىگذشتثروتمندان بر زوال ثروت خویش بیشتر مىترسیدند.چنانکه در دیگر کتابها نوشتهام قریش از اینکه محمد(ص)مردم را به خداى یگانه مىخواند بیمى نداشت،چرا که بتان را از روى اعتقاد ارزشى نمىنهاد.اما در میان آنچه پیغمبر از زبان وحى بر مردم مىخواند آیههایى بود که از آن مىترسیدند،و آن را براى ثروت خود تهدیدى مىدیدند;سفارش یتیمان،سخت نگرفتن بر بردگان،پرهیز از اندوختن مال و رعایتحال عیال. ناچار براى زدودن این خطر بتان را وسیلتساختند،و بگوش مردم درانداختند که محمد(ص) خدایان را دشنام مىدهد.بدین رو هر روز بر نو مسلمانان سخت گرفتند و بر سختگیرى افزودند. رسول خدا به مسلمانان رخصت رفتن به حبشه را داد.سران قریش تنى چند را نزد پادشاه حبشه فرستادند و از او خواستند آنان را به این فرستادگان بسپارد.اما جعفر پسر ابوطالب در مجلس پادشاه وى را از دعوت محمد(ص)آگاه ساخت و او پس از شنیدن آیههائى از قرآن،اسلام را ستود و توطئه قریش به نتیجه نرسید و مهاجران همچنان نزد نجاشى ماندند.در بندان بنى هاشم در شعب ابوطالب هم سودى نداشت.دشوارتر آنکه یثرب پذیره مسلمانى شد.روبرو شدن با این پیش آمد براى مردم مکه آسان نبود.اکنون جنوبیان مىخواهند سرورى را از شمالیان بگیرند و مشتى کشاورز و دستهاى خداوندان شتران آبکش بر قریش ریاست کند.چنین کارى پذیرفتنى نیست.چه باید کرد؟تا محمد کشته نشود این شعله خاموش نخواهد شد.اما اگر او را بکشند بنىهاشم خونخواه اویند و هر خانواده از آنها با خانوادههایى پیوند دارد،درگیرى میان قریش پدید مىآید و آرامش به هم مىخورد.راهى دیگر باید جست.یک دو تن نمىتوانند این گره را بگشایند،باید در این باره به مشورت پرداخت.سران خانوادهها در(دار الندوه)که مجلس شوراى آنان بود گرد آمدند.پس از گفتگوى بسیار که تفصیل آن در کتابهاى سیره از جمله سیره ابن هشام (1) آمده است،همگان بر این اقدام یک سخن شدند که از هر قبیله جوانى چابک بگزینند و هر یک از آنانشمشیرى برنده در دست گیرد،شب هنگام بر محمد درآیند و به یکبار شمشیر خود بر او زنند تا تنى خاص کشنده او نباشد.چون چنین کنند بنىهاشم نمىتوانند با همه قبیلهها درافتند،ناچار به خونبها گردن مىنهند. جبرئیل رسول خدا را آگهى داد که باید این شب در بستر خود نخوابى.رسول خدا على را گفت: -«در جاى من بخواب و به تو آسیبى نخواهد رسید.» على پرسید: -«اگر من جاى تو بخوابم تو در امان خواهى ماند.» گفت:«بلى.» على لبخندى بر لب آورد و سجده گذارد.آیه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله (2) درباره على در این حادثه نازل شد.میبدى نویسد:«و گفتهاند که این آیت در شان امیر المؤمنین على بن ابى طالب آمد.آنگه که مصطفى هجرت کرد و على را بر جاى خواب خود مىخوابانید» (3) اما بیشتر مفسران سنى نزول آیه را درباره دیگران نوشتهاند. ابن هشام نوشته است:«رسول خدا(ص)بیرون آمد و مشتى خاک برداشت و بر سر آن گروه پاشید و آیههاى نخست تا نه سوره یس را خواند و آنان از بیرون رفتن وى آگاه نشدند.على(ع)در مکه ماند تا امانت مردمان را که نزد پیغمبر نهاده بودند به خداوندان آن برگرداند،چرا که هر کس را امانتى بود و خواستى ضایع نشود نزد او مىنهاد.» (4) رسول خدا(ص)اندکى پس از آنکه به مدینه رسید ابو واقد لیثى را با نامهاى به مکه فرستاد و از على خواستبه یثرب آید. على با فاطمه دختر پیغمبر و فاطمه مادر خود و فاطمه دختر زبیر بن عبد المطلب کهمورخان از آنان به فواطم تعبیر مىکنند،روانه مکه شد.در میان راه گروهى از مشرکان مکه راه را بر او گرفتند.على(ع)با آنان درافتاد و یکى از آنان را که جناح مولاى حرب بن امیه بود از پا درآورد و مانده آنان پراکنده شدند و على با همراهان سالم به یثرب درآمد. پىنوشتها: 1.ج 2،ص 92 به بعد. 2.بقره:207. 3.کشف الاسرار،ج 1،ص 554. 4.سیره ابن هشام،ج 2،ص 98. على از زبان على یا زندگانى امیرالمومنین(ع) صفحه 14 دکتر سید جعفر شهیدى معرفی به دوستان نوشته شده توسط مست در شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۳ و ساعت ۲۰:۲۴ |
[على علیه السلام هنگام بعثت ] |
سبقتکم الى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى هرگاه مجموع عمر امام -علیه السلام را به پنجبخش قسمت کنیم، نخستین بخش آن را زندگى امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل مىدهد. عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمىکند، زیرا لحظهاى که حضرت على -علیه السلام دیده به جهان گشود بیش از سى سال از عمر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نگذشته بود; و پیامبر در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. (1) پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پلید آنروز کناره گرفته و بطور انفراد بتفکر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانین کلى طبیعت و اسرار وجود مطالعه میکرد،چون به چهل سالگى رسید در کوه حرا که محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابدیت ضمیر او را روشن ساخته و از کمون خلقت و اسرار آفرینش دریچهاى بر خاطر او گشوده گردید،زبانش بافشاى حقیقت گویا گشت و براى ارشاد و هدایت مردم مأمور شد.محمد صلى الله علیه و آله و سلم از آنچه میدید بوى حقیقت میشنید و هر جا بود جستجوى حقیقت میکرد،در دل خروشى داشت و در عین حال زبان بخاموشى کشیده بود ولى سیماى ملکوتیش گویاى این مطلب بود که: پیامبر عالیقدر اسلام، به همین هدف عالى، تربیتحضرت على -علیه السلام را پس از تولد او به عهده گرفت. هنگامى که مادر حضرت على -علیه السلام نوزاد را خدمت پیامبر آورد با علاقه شدید آن حضرت نسبتبه کودک روبرو شد. پیامبر از وى خواست که گهواره حضرت على را در کنار رختخواب او قرار دهد از این جهت، زندگانى امام از روزهاى نخستبا لطف خاص پیامبر توام شد. نه تنها پیامبر گهواره حضرت على را در موقع خواب حرکت مىداد، بلکه در مواقعى از روز بدن او را مىشست وشیر در کام او مىریخت، ودر موقع بیدارى با او با کمال ملاطفتسخن مىگفت
به سبب علاقهاى که به حضرت على داشت هیچ گاه از او جدا نمىشد وهر موقع از مکه براى عبادت به خارج شهر مىرفتحضرت على -علیه السلام را همچون برادر کوچک یا فرزند دلبندى همراه خود مىبرد. (2)
بدین منوال گذشت روزى در کوهحرا آوازى شنید که (اى محمد بخوان) ! ۱1- برخى مانند ابن خشاب در کتاب موالید الائمة مجموع عمر على -علیه السلام را شصت وپنج ومقدار عمر آن حضرت را پیش از بعثت دوازده سال دانسته است. به کتاب کشف الغمة نگارش مورخ معروف على بن عیسى اربلى(متوفاى سال693ه.ق) ج1، ص 65 مراجعه شود. ۱2- کشف الغمة، ج1، ص90. |
علما و دانشمندان بزرگ شیعه و اهل سنت در این که ولادت على علیه السلام در خانه کعبه واقع شده است،اتفاق نظر دارند،حتى مرحوم«اردو بادى»در این موضوع کتاب قطورى نگاشته است . (1) در این قسمت به نظر برخى از علماى شیعه و اهل سنت اشاره مىکنیم:
1ـحاکم نیشابورى:
«اخبار در مورد این که فاطمه بنت اسد«على بن ابى طالب»را در خانه کعبه به دنیا آورد،در حد تواتر است.» (2) ـحافظ گنجى شافعى:
«أمیر المؤمنین على علیه السلام در مکه و در داخل بیت الله الحرام در شب جمعه سیزدهم رجب سال سىام عام الفیل،متولد شد،و جز او مولودى در بیت الله الحرام تولد نیافته است،نه پیش از او و نه پس از او.این امتیاز نشانه بزرگى مقام و موقعیت او بود که شامل حال او گشت.» (3)
3ـابن صباغ مالکى:
«على بن ابى طالب علیه السلام در شب جمعه سیزدهم رجب سال سىام عام الفیل ـ23 سال قبل از هجرتـدر مکه مشرفه در بیت الله الحرام متولد گشت.این فضیلت را خداوند به جهت جلال و بزرگى و کرامت على علیه السلام به او اختصاص داده است...» (4)
4ـاحمد بن عبد الرحیم دهلوى در«ازالة الخفاء»نظیر عبارت فوق را نقل کرده است. (5)
5ـعلامه ابن جوزى حنفى مىگوید،در حدیث آمده است:
«فاطمه بنت اسد در حال طواف خانه خدا بود که درد زایمان او را فرا گرفت.در همین حال درب کعبه باز شد و فاطمه داخل کعبه گشت و در آن جا،على علیه السلام را به دنیا آورد.» (6)
6ـابن مغازلى شافعى از زبیده دختر عجلان نقل مىکند:
«وقتى فاطمه بنت اسد درد زایمانش شدید شد،ابو طالب بسیار ناراحت گشت.در همین حال حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم سر رسید و از او پرسید:عمو جان چراناراحتى؟گفت:فاطمه در ناراحتى زایمان بسر مىبرد.حضرت به نزد فاطمه رفت.آن گاه دست ابو طالب را گرفت و فاطمه هم به دنبال آنها،به سوى خانه خدا راه افتادند.حضرت،فاطمه را داخل کعبه برد و به او فرمود:إجلسی على إسم الله،به نام خدا بنشین،سپس او را درد شدیدى فرا گرفت و کودک زیبا و پاکیزهاى به دنیا آورد که مثل زیبایى او را ندیده بودم و ابو طالب اسم او را على گذاشت و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قنداقه على را گرفت و به منزل فاطمه برد .» (7)
7ـعلامه سکتوارى بسنوى:
«اول کسى که در کودکى در اسلام میان اصحاب به نام«حیدره»ـیعنى شیرـنامگذارى شد،سید و مولاى ما«على بن ابى طالب»است،زیرا موقعى که على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمد،پدرش ابو طالب در سفر بود.مادرش فاطمه با تفأل به خیر،او را همنام پدرش که«اسد»بود،نام گذاشت .» (8)
8ـعلامه محمد مبین انصارى حنفى:
«ولادت على علیه السلام در مکه در داخل بیت الله الحرام بوده است و هیچ کس غیر از«على»در چنین مکان مقدسى به دنیا نیامده است.» (9)
9ـصفى الدین حضرمى شافعى،مىنویسد:
«ولادت على علیه السلام در کعبه مشرفه بوده است.او نخستین و آخرین کسى است که در این مکان مقدس به دنیا آمده است.» (10)
10ـعباس محمود عقاد مصرى:
«على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمد و خداوند به او عنایتى فرمود که هرگز بر بتهاسجده نکرد....» (11)
11ـآلوسى:«این ماجرا بسیار بجا و شایسته بود که خداى متعال اراده کرد تا پیشواى امامان در جایى به دنیا آید که قبله مؤمنان است.منزه است پروردگارى که هر چه را در جاى خود مىنهد،و او بهترین حاکمان است.»
در ادامه مىنویسد:
«چنان که برخى گفتهاند،گویا على علیه السلام نیز خواست به خانه کعبه که تولدش در آن افتخارى براى او بود،خدمتى کند.به همین جهت بود که بتهاى خانه کعبه را از فراز به زیر افکند،زیرا در پارهاى از روایات آمده که خانه خدا،به درگاه خداوند شکایت کرد و گفت :پروردگارا تا چه وقت در اطراف من،این بتها را پرستش مىکنند؟و خداى تعالى به او وعده داد که آن مکان مقدس را از بتها پاک خواهد کرد....» (12)
علامه امینى قدس سره در الغدیر بیش از بیست نفر از علماى اهل سنت و کتابهاى آنان را نام مىبرد که به صراحت نوشتهاند على بن ابىطالب علیه السلام در داخل کعبه مکرمه به دنیا آمده است. (13)
خانه و زادگاه تو،بیت خداست یا على
چهره دلگشاى تو قبله نماست یا على
زمزمه ولادتت،سوره مؤمنون بود
روز نخست بر لبت ذکر خداست یا على
علماى شیعه به اتفاق آرا معتقدند امیر مؤمنان على علیه السلام در داخل کعبه به دنیا آمده و این فضیلت،فقط منحصر به اوست و کسى جز او این افتخار نصیبش نخواهد شد.براىنمونه،کلام برخى از دانشمندان بزرگ شیعه را به اختصار مىآوریم:
1ـسید رضى،گرد آورنده نهج البلاغه، (متوفى 406) :
«ولادت على علیه السلام در مکه و در خانه خدا در سیزده رجب سى سال بعد از عام الفیل بود ...و من کسى را که مانند على بن ابى طالب علیه السلام در خانه خدا به دنیا آمده باشد نمىشناسم.» (14)
2ـشیخ مفید (متوفى 413) :
«على علیه السلام در روز جمعه سیزده رجب سى سال بعد از عام الفیل در مکه در داخل بیت الله الحرام به دنیا آمد.نه کسى بعد از او و نه کسى قبل از او به این مقام مفتخر نشده است.» (15)
3ـعلامه جلیل سید مرتضى (متوفى 436) :
«على در خانه خدا به دنیا آمد و هیچ کس در این فضیلت شریک و نظیر او نیست.» (16)
4ـمفسر کبیر مرحوم قطب الدین راوندى (متوفى 573) :
«محل ولادت على صلى الله علیه و آله و سلم،خانه خدا و بیت الله الحرام بود و هیچ کس جز او در این مکان تولد نیافته است.» (17)
5ـعلامه حلى (متوفى 726) :
«هیچ کس در کعبه مکرمه،جز این على بن ابى طالب علیه السلام متولد نشده است،نه قبل از او و نه بعد از او.» (18)
6ـمفسر بزرگ امین الاسلام مرحوم طبرسى (متوفى 548) صاحب تفسیرمجمع البیان:
«هرگز کسى غیر از على علیه السلام در خانه خدا به دنیا نیامده است،نه پیش از او و نه پس از او.» (19)
7ـابن شهر آشوب (متوفى 588) :
«فرزند پاکیزه (على علیه السلام) از نسل پاکیزه در محل پاکیزهاى به دنیا آمد.چنین کرامتى براى چه کسى یافت مىشود؟زیرا شریفترین بقعهها حرم و مکه است و شریفترین محل حرم،مسجد است،و شریفترین محل مسجد،کعبه مکرمه است،و مولودى جز على علیه السلام در این مکان مقدس یعنى کعبه به دنیا نیامده است،پس على علیه السلام در بهترین مکانى که ممکن بوده متولد شده است.» (20)
8ـمحقق اربلى (متوفى 692) :
«على علیه السلام در مکه مکرمه در داخل خانه خدا در سیزدهم رجب سى سال بعد از عام الفیل به دنیا آمد.هیچ کس قبل از او و بعد از او به این فضیلت بزرگ مفتخر نشد،و این فضیلت و شرفى است که خداى سبحان به خاطر جلال و کرامت آن حضرت اختصاص به او داده است.» (21)
9ـعلامه مجلسى (متوفى 1110) :
«على علیه السلام در مکه مکرمه در خانه خدا در ماه رجب،سى سال بعد از عام الفیل،به دنیا آمد.» (22)
10ـمورخ شهیر محمد بن خاوند:
«ولادت على علیه السلام در داخل کعبه بود.هیچ کس این سعادت نصیبش نشد،جز على بن ابى طالب علیه السلام.تولد على علیه السلام در کعبه،از نظر تاریخ و روایت قطعىاست و هیچ تردید و شبههاى در آن راه ندارند.» (23)
بیش از پنجاه نفر از بزرگان شیعه در آثار خود به تولد على علیه السلام در کعبه اشاره دارند.براى آگاهى بیشتر در این زمینه به کتاب ارزشمند«الغدیر»مراجعه نمایید. (24)
پىنوشتها:
1ـالغدیر،ج 6،ص .27
2ـمستدرک حاکم نیشابورى،ج 3،ص 550، (در شرح حال حکیم بن حزام) .
3ـکفایة الطالب،ص .407
4ـالفصول المهمه،ص .30
5ـالغدیر،ج 6،ص .22
6ـتذکرة الخواص،ص .20
7ـمناقب ابن مغازلى،ص 6،ح 3،الفصول المهمة،ص .30
8ـمحاضرة الاوائل،ص 79 به نقل از:الاحقاق،ج 7،ص .490
9ـوسیلة النجاة،محمد مبین حنفى،ص 60، (چاپ گلشن فیض لکهنو) .
10ـوسیلة المآل،حضرمى شافعى،ص .282
11ـعبقریة الامام على،ص .23
12ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .22
13ـعلاقمندان مىتوانند براى اطلاع بیشتر به کتاب الغدیر،ج 6،ص 21ـ23،مراجعه نمایند .
14ـخصائص الائمه،ص .39
15ـارشاد مفید،ج 1،ص .5
16ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .24
17ـخرائج و جرائح راوندى،ج 2،ص .888
18ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .24
19ـر.ک:الغدیر،ج 6،ص .26
20ـمناقب ابن شهرآشوب،ج 2،ص .175
21ـکشف الغمه،باب المناقب،ج 1،ص .81
22ـمرآة العقول،ج 5،ص .275
23ـروضة الصفا،فى آداب زیارت المصطفى،الجزء الثانی.
24ـالغدیر،ج 6،ص 24ـ .27
مظهر ولایت ص 22
سید اصغر ناظم زاده قمى
کنیه مشهور او ابو الحسن و لقبهایش فراوان است.از آن لقبها آنچه میان ایرانیان شهرت دارد اسد الله و حیدر است.
لقب اسد الله را رسول خدا(ص)بدو داد (1) و مادرش وى را حیدر خواند چنانکه در بیتى که به حضرتش منسوب است آمده:
انا الذى سمتنى امى حیدره کلیث غابات کریه المنظره (2)
و حیدر در لغت عربى به معنى شیر،است.
ولادت او را روز جمعه سیزدهم رجب،یا بیست و سوم آن ماه و بعضى نیمه شعبان نوشتهاند.چه سالى؟سى سال یا بیست و نه سال پس از عام الفیل.عام الفیل چه سالى بوده است؟سالى که ابرهه سردار حبشى با پیلهاى خود براى ویران کردن مکه آمد.اما آن چه سالى بود؟در آن روزگار ضبط دقیق روز و ماه و حتى سال را نمىتوانستند،چرا که بیشترین مردم خواندن و نوشتن نمىدانستند.حادثهها در ذهن این و آن بود نه در صفحه کاغذ.و چون حادثهاى بزرگ پدید مىآمد آن را مبدا تاریخ قرار مىدادند.آمدن پیلان به مکه و کشته شدن آنها به سنگریزههایى که پرندگان مىافکندند،واقعهاى بزرگ بود،بدین رو تاریخ را با سال آن واقعه در حافظه نگاه مىداشتند.
چون رسول خدا در عام الفیل به دنیا آمده است و سن او هنگام رحلت 63 سال بود،ولادت او را بین 569 تا 570 میلادى ضبط کردهاند.و چون ولادت على را در سى سالگى رسول(ص)نوشتهاند بایستى على(ع)در 599 یا 600 میلادى تولد یافته باشد.
عالمان شیعه عموما و گروهى از دانشمندان سنت و جماعت نوشتهاند على(ع)در خانه کعبه به دنیا آمد.اما بعضى از سنیان یا این مکرمت را براى او ننوشتهاند و یا آن را نپذیرفتهاند.مسعودى نویسد:«در کعبه زاده شد.» (3) مفید نوشته است:«پیش از او و بعد از او کسى در خانه کعبه به دنیا نیامد.» (4)
مؤلف سیرة الحلبیه نوشته است:«على(ع)در سن سى سالگى رسول(ص)در کعبه متولد شد.» (5) در دیوان سید حمیرى که با تحقیق شاکر هادى شکر در بیروت چاپ شده قطعهاى دیده مىشود که مطلع آن این است:
ولدته فی حرم الاله و امنه و البیتحیث فناؤه و المسجد (6)
مصحح دیوان این قطعه را از مناقب ابن شهر آشوب و دلائل صدوق آورده است.در مناقب این بیتها و نیز بیتهاى دیگرى در این باره از محمد بن منصور سرخسى آمده است. (7) پس شهرت واقعه در آغاز سده چهارم مسلم بوده است و اگر بیتها از سید حمیرى باشد این داستان در آغاز سده دوم هجرى نیز شهرت داشته است.در اثبات این فضیلت کتابهایى نوشتهاند که از متاخران مرحوم شیخ محمد على اردوبادى را مىتوان نام برد که نگارنده را با او دوستى بود.
مادر وى، فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است.وى از نخستین زنانى است که به پیامبر ایمان آورد وپیش از بعثت از آیین ابراهیم -علیه السلام پیروى مىکرد. او همان زن پاکدامنى است که به هنگام شدت یافتن درد زایمان راه مسجد الحرام را پیش گرفت وخود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت وچنین گفت:
خداوندا، به تو وپیامبران وکتابهایى که از طرف تو نازل شدهاند ونیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم، پروردگارا! به پاس احترام کسى که این خانه را ساخت وبه حق کودکى که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما.
لحظهاى نگذشت که فاطمه به صورت اعجاز آمیزى وارد خانه خدا شد ودر آنجا وضع حمل کرد.(1)
این فضیلتبزرگ را قاطبه محدثان ومورخان شیعه ودانشمندان علم انساب در کتابهاى خود نقل کردهاند.در میان دانشمندان اهل تسنن نیز گروه زیادى به این حقیقت تصریح کرده، آن را یک فضیلتبى نظیر خواندهاند.(2)
حاکم نیشابورى مىگوید:
ولادت على در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.(3)
آلوسى بغدادى صاحب تفسیر معروف مىنویسد:
تولد على در کعبه در میان ملل جهان مشهور ومعروف است وتاکنون کسى به این فضیلت دست نیافته است.(4)
امیر مؤمنان از صلب پدرى چون ابوطالب دیده به جهان گشود.ابوطالب بزرگ بطحاء (مکه) ورئیس بنى هاشم بود. سراسر وجود او، کانونى از سماحت وبخشش، عطوفت ومهر، جانبازى وفداکارى در راه آیین توحید بود.
درهمان روزى که عبد المطلب جد پیامبر در گذشت، آن حضرت هشتسال تمام داشت. از آن روز تا چهل ودو سال بعد، ابوطالب حراست وحفاظت پیامبر را، در سفر وحضر، بر عهده گرفت وبا عشق وعلاقه بى نظیرى در راه هدف مقدس پیامبر که گسترش آیین یکتاپرستى بود جانبازى وفداکارى کرد. این حقیقت در بسیارى از اشعار مضبوط در دیوان ابوطالب منعکس شده است ;همچون:
لیعلم خیار الناس ان محمدا نبی کموسى و المسیح بن مریم (1)
افراد پاک وخوش طینتباید بدانند که محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبرى است همچون موسى وعیسى - علیهما السلام -.
همچنین:
الم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا کموسى خط فی اول الکتب (2)
آیا نمىدانید که محمد صلى الله علیه و آله و سلم همچون موسى (پیامبرى آسمانى) است وپیامبرى او در سرلوحه کتابهاى آسمانى نوشته شده است؟
یک چنین فداکارى، که به زندانى شدن تمام بنى هاشم در میان درهاى خشک وسوزان منجر شد، نمىتواند انگیزهاى جز عشق به هدف وعلاقه عمیق به معنویت داشته باشد، وعلایق خویشاوندى وسایر عوامل مادى نمىتواند یک چنین روح ایثارى در انسان پدید آورد.
دلایل ایمان ابوطالب به آیین برادر زاده خود به قدرى زیاد است که توجه قاطبه محققان بى نظر را به خود جلب کرده است. متاسفانه گروهى، از روى تعصبات بیجا، در مرز توقف در باره ابوطالب باقى ماندهاند وگروه دیگر جسارت را بالاتر برده، او را یک فرد غیر مؤمن معرفى کردهاند. حال آنکه اگر جزئى از دلایلى که در باره اسلام ابوطالب در کتابهاى تاریخ وحدیث موجود است در باره شخص دیگرى وجود مىداشت، در ایمان واسلام او براى احدى جاى تردید وشک باقى نمىماند، اما انسان نمىداند که چرا این همه دلایل نتوانسته است قلوب بعضى را روشن سازد!