مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

معراج نبی

رسول خدا (ص) فرمود : 

 شبی که مرا به آسمان بردند خداوند دستور داد تا بهشت و دوزخ را به من نمایانند ، بهشت و نعمتهای رنگارنگ ان را دیدم ...

ـــ بر در دوم نوشته بود " خدایی جزءالله نیست ، محمد رسول خداست ، علی ولی خداست ، هر چیز را راه و چاره ای است ، و راه شادمانی دز آخرت چهار خصلت است : یتیم نوازی ، مهربانی با بیوه زنان ، کوشش در رفع نیاز مسلمانان ، سرگشی به فقیران و تهیدستان ."

(فرائد السمطین239/1)

معراج نبی

رسول خدا (ص) فرمود : 

 شبی که مرا به اسمان بردند خداوند دستور داد تا بهشت و دوزخ را به من نمایانند ، بهشت و نعمتهای رنگارنگ ان را دیدم ...

ـــ بر در اول آن نوشته بود "خدایی جزء الله نیست ، محمد رسول خداست ، علی ولی خداست ، هر چیز را راه و چاره ای است ، و راه زندگانی گوارا در دنیا چهار خصلت است : قناعت ، دور افکندن کینه ، ترک حسد ، همنشینی با نیکان"

(فرائد السمطین239/1)

مؤسس مذهب شیعه کیست؟

 بعضى بر این عقیده اند که مذهب شیعه در زمان خلافت عثمان بن عفان، توسط برخى از یهودیانى که اسلام آورده بودند ولى بناى خراب کارى و تحریف عقائد مسلمانان را داشتند مانند عبداللّه بن سبا و کعب الأحبار و وهب بن منبه، تأسیس گردید و مى گویند این افراد بعد از اینکه عثمان، آن ها را تعقیب کرد، به مصر فرار کردند و آنجا را مرکز خود قرار دادند. بعد از فریب دادن جمعى از عوام، حزبى به نام (شیعه) تشکیل دادند. و على رغم اینکه عثمان بن عفان خلیفه بود، على بن ابیطالب(علیه السلام) را به عنوان امام و خلیفه معرفى کردند و احادیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، جعل کردند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)على(علیه السلام) را به عنوان خلیفه و امام قرار داده است.

اما این نظر و عقیده ... (در ادامه مطلب بخوانیید) ادامه مطلب ...

لحظه‏ هاى ناب سامرا

 

 


اشاره
چنانکه همه شما عزیزان مى‏دانید نهم ربیع‏الاول سالروز آغاز امامت امام عصر (علیه السلام) است. امیدواریم این روز عزیز بر همه شما مبارک باشد.
تبعیدیان تاریخ یا به نقطه‏اى دوردست فرستاده مى‏شوند تا چشمى به آنها نیفتد و کم‏کم از یادها بروند و حکمرانان بى‏هیچ دغدغه‏اى آنچه مى‏خواهند بر سرشان بیاورند و یا به نزدیکترین پایگاه حکومت فراخوانده مى‏شوند تا تحت مراقبت‏خلیفه و امیر، آهسته بروند و آهسته بیایند و کسى جرات نزدیکى به آنان را نداشته باشد. و این دومین ترفند عمدتا درباره کسانى به کار گرفته مى‏شود که حکومت، هم از جانب آنان نگران بقاى خود باشد و هم جسارت بى‏حرمتى و گستاخى صریح نسبت ‏به آنان را نداشته باشد. اینان ظاهرا چون دیگر شهروندان، روزگارشان را سپرى مى‏کنند اما حتى نفس کشیدنشان به خلیفه گزارش مى‏شود چه رسد به مصاحبتها، و معاشرتها و مجالستهایشان! هرگاه خطرى حکومت را تهدید کند اینانند که روانه زندان مى‏شوند و سهمشان شکنجه و آزار است و بس. و در این میان هر که آگاهتر، بى‏باکتر و آزاده‏تر باشد، سخت‏تر زنجیرهاى اسارت را برپاى رفتنش مى‏بندند و او را محکوم به ماندن مى‏کنند و این است‏ حکایت تلخ اقامت امام حسن عسکرى (علیه السلام) در سامرا، که اگر به انتخاب خود بود شاید هرگز زادگاهش مدینه (شهر باصفاى پیامبر) را ترک نمى‏کرد.

سامرا، مرکز خلافت عباسى، سال 235 ق
امام سه ساله است که همراه پدر بزرگوارش به امر متوکل خلیفه عباسى به سامرا آورده مى‏شوند تا محترمانه زیر نظر دستگاه خلافت قرار گیرند. این نخستین بار است که سامرا جمعیتى چنین کلان را یکجا به استقبال سرسخت‏ترین مخالفان حکومت مى‏فرستد و آغوشش را بر روى همه حوادثى که مى‏خواهد آینده را رقم زند، باز و بازتر مى‏کند.

سامرا، قلب شهر، سالهاى نوجوانى
چه دشوار است‏با فشار و جبر بیرونى، روح اختیار و آزادى را در درون خود پروراندن و در وقار و کمال و علم و اخلاق برترین شدن، آنگونه که امام حسن عسکرى (علیه السلام) شد!
سکوت و خاموشیش لقب «صامت‏» را براى او به همراه آورد، هدایتگریش سبب شد که وى را «هادى‏» بنامند، تقوا و پاکیش او را «زکى‏» کرد و یکرنگى و صمیمیتش نام «خالص‏» را پیشکش وى نمود. و این همه را در محضر پدر آموخت که او نیز وامدار پدران خویش بود.
نگاهشان کن! این دو را که مى‏بینى خاطره همه اهل‏بیت ‏برایت زنده مى‏شود .

سامرا، منزل حکیمه خاتون، سال 254 ق
اى کاش شادى امشب تا همیشه دل حکیمه را خوش مى‏کرد! امشب عروسى نرجس است ‏با عزیز دل او، نور چشم برادرش حسن عسکرى (علیه السلام) و افسوس که چند روز دیگر حکیمه باید در عزاى برادر بنشیند و جامه سوگ امام على نقى (علیه السلام) را بر تن کند .
اى کاش برادرش مى‏ماند و تولد نوزاد حسن را مى‏دید همو که قرار است عالم را از قسط و عدل پر کند آنگونه که از ظلم و جور پر مى‏شود .

سامرا اندیشه و آرمان امام
هیچ‏کس نمى‏دانست وقتى امام به آن نقطه دوردست‏خیره شده بود، در اندیشه‏اش چه مى‏گذشت . شاید به پراکندگى شیعه فکر مى‏کرد، به آنانکه در نیشابور، سمرقند، بیهق و طوس مى‏زیستند و چشم یارى به امام دوخته بودند تا از نظارت و راهنمایى او بهره‏مند شوند ... شاید هم به محبان خود مى‏اندیشید که هر چند اعتقادى به امامت ائمه نداشتند اما دوستدار اهل‏بیت‏بودند.
مردى از امام پرسید: فرق میان شیعه و محب چیست؟ امام فرمود: شیعه آنانند که از ما تبعیت کنند و همه اوامر و نواهى ما را اطاعت نمایند و کسى که چنین نکند و با آنچه خداوند بر او واجب کرده، مخالفت نماید، شیعه ما نیست .

سامرا، محله عسکر - سالهاى امامت
چشم انتظاران امام از شوق در پوست‏خود نمى‏گنجند نه مى‏توانند بنشینند و نه تاب ایستادن مى‏آورند. آشفته و بى‏قرار به راهى که بناست امام از آنجا بیاید و راهى دارالخلافه شود مى‏نگرند. سامان این شیفتگى ابراز ارادتى است ‏به امام و شنیدن یک حرف از هزاران کلام دلنشین حضرتش اما ...
از جانب امام توقیعى به دستشان مى‏رسد:
کسى بر من سلام وحتى اشاره هم به طرف من نکند، زیرا که در امان نیستید.
و شیعه بى‏آنکه مجال گریستن بیابد، بغض دائمى‏اش را پنهان مى‏کند.

سامرا، در خلوت امام حسن عسکرى (علیه السلام)
از این زیباتر نمى‏شود، پدر، حسن عسکرى است که چشم بر چشمان فرزندش دوخته، عاشقانه نگاهش مى‏کند و صمیمانه نجوا مى‏کند:
پسر جانم مژده باد به تو! تو صاحب زمان هستى، تو مهدى و حجت‏خدا بر زمینش هستى، تو فرزند من و وصى من هستى، من پدر تو هستم تو م ح م د بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب (علیه السلام) از نسل رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) و آخرین فرد از امامان پاک و معصوم هستى، رسول خدا به وجود تو بشارت داده است و نام و کنیه را بر زبان آورده، درود خداوند بر ما خاندان باد.
دریغا که چنین محبتى باید پنهانى بماند تا به چشم‏زخم نگاههاى آلوده و جان‏زخم دستهاى رسوا گرفتار نیاید.
فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) حیاتش نیز چون تولدش باید در خفا و دور از مراقبتهاى خلافتى ادامه یابد.

سامرا، دکان روغن‏فروشى - سالهاى امامت
عثمان بن سعید ظرفهاى روغن را زیر و رو مى‏کند تا اموالى را که از شیعیان به وى رسیده در آنجا جاسازى کند و پنهانى نزد ابومحمد عسکرى (علیه السلام) بفرستد.
او همچون ابراهیم بن عبده و على بن مهزیار از وکلاى معروف امام است و این روزها که کسى اجازه رفت و آمد و ملاقات با حسن عسکرى (علیه السلام) را ندارد، هدایت ویژه شیعیان از طریق افراد امین و مورد اعتماد امام که سابقه علمى درخشان و نیز ارتباط استوار با امامان قبلى داشته‏اند، صورت مى‏گیرد.
مردم از طریق این وکیلان معارف شیعى را در قالب حدیث و کلام مى‏آموزند و نیز نامه‏ها و سؤالات و وجوهات خود را به دست امام مى‏رسانند و امام (علیه السلام) در نوشته‏ها و توقیعاتشان به آنان پاسخ مى‏دهند و البته این همه دور از چشم حکومتیان اتفاق مى‏افتد.

سامرا، کوچه پس کوچه‏هاى دارالخلافه - سالهاى امامت
باز دوشنبه‏اى دیگر است و امام مجبور است راه دارالخلافه را پیش گیرد تا حضور خود را به آگاهى حکومت‏برساند. دوباره قدمهاى نرم و آرام امام بود و لذت بى‏منتهاى زمین. امام بى‏هیچ شتابى گامهایش را آهسته برمى‏داشت و مى‏دانست پشت درهاى بسته، کسانى نگران نشسته‏اند تا عطر عبور امام مستشان کند.

سامرا، زندان حکومتى - سالهاى امامت
صالح بن وصیف کلافه شده است، دیگر آزارى نمانده که بر جان امام برساند. او درماندگى را با تمام وجودش احساس مى‏کند .
نمى‏داند چاره چیست. دو تن را که بدترین مردم مى‏دانست ‏بر امام مامور کرد ولى آنان چنان تحت تاثیر امام حسن عسکرى (علیه السلام) قرار گرفته که خود در عبادت و نماز به حدى والا دست ‏یافتند.
نه راه پس دارد و نه راه پیش، نفس گرم امام در اسارت نیز کارساز است. راستى که داستان، عکس شده است: زندانبان اسیر زندانى مى‏گردد و این سنت همیشه امامان اسیر است.

سامرا، سراى عبیدالله بن خاقان کارگزار خلیفه عباسى - سالهاى امامت
حاجب وارد مى‏شود. در گوش صاحبخانه زمزمه‏اى مى‏کند. عبیدالله یکباره از جا برمى‏خیزده، چهره‏اش گشاده مى‏گردد، با شادمانى فریاد مى‏زند: اجازه ورود بدهید! و خود به استقبال میهمان جوان مى‏رود .
دست در گردن او مى‏اندازد، صورت و پیشانى‏اش را مى‏بوسد، او را در جاى خود مى‏نشاند و با احترام خطابش مى‏کند و مرتب مى‏گوید: پدر و مادرم به فدایت ...
شب هنگام احمد بن عبیدالله از پدر مى‏پرسد: میهمانمان کدام بزرگوار بود که چنین احترامش کردى؟ عبیدالله درنگى مى‏کند و سپس پاسخ مى‏دهد، او ابن‏الرضا، امام شیعیان بود که اگر روزى خلافت از دست‏بنى عباس بیرون رود، در میان بنى‏هاشم، جز او کسى شایستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فصل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو، سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را دیده بودى مردى بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار، فاضل و ...
آرى اینچنین دوست و دشمن امام حسن عسکرى (علیه السلام) را مى‏ستایند .

سامرا، در سوگ امام حسن عسکرى (ع) - سال 260ق
قیامتى برپا شده از مردم، ناله و شیون همه جا به گوش مى‏رسد، اشکها بى‏امان مى‏بارد و جماعت‏با جنازه امام وداع مى‏کنند. معتمد خلیفه عباسى، ابوعیسى را مى‏فرستد تا گزارش رحلت امام را تهیه نماید و وى چنین تحریر مى‏کند:
ابو محمد حسن بن على به مرگ طبیعى دیده از جهان فرو بست و گواه این ماجرا از قضات چند نفر و از عیان دربار چند نفر و از اطبا چند نفر و از امراى سپاه چند نفر هستند.
و نیرنگ و فریب همچنان ادامه مى‏یابد.

سامراء، آغاز امامت مهدى (عج)
ابوالادیان ناباورانه به اطراف خود مى‏نگرد، درست دو هفته پیش بود که امام حسن عسکرى (علیه السلام) وى را طلبید و نامه‏هایى را که با دست مبارکش نوشته بود به وى داد تا به مدائن ببرد فرمود: آنگاه که به سامرا بازگشتى صداى شیون از خانه من خواهى شنید و مرا در آن وقت غسل دهند .
ابوالادیان گفت: اى مولاى من! هرگاه چنین واقعه‏اى هولناک روى دهد، امامت‏ با کیست؟ و ایشان فرمود: هر که جواب نامه مرا از تو طلب کند او امام است. ابوالادیان نشانه‏اى دیگر خواست، فرمود: هر که بر من نماز کند جانشین من است و او امام شماست.
امروز ابوالادیان به سامرا بازگشته و صداى نوحه از منزل امام مى‏شنود ... جلوتر مى‏رود، جعفر کذاب را مى‏بیند که بر در خانه نشسته و شیعیان به وى تسلیت مى‏گویند. حیرت زده نزدیک مى‏رود اما جعفر سراغى از نامه نمى‏گیرد. خدمتکار امام بیرون مى‏آید و جعفر را براى اقامه نماز بر جنازه امام به داخل فرا مى‏خواند او نیز مهیاى نماز مى‏شود اما دستهایش که براى گفتن تکبیر، بالا مى‏رود، کودکى عبایش را به عقب مى‏کشد و با کلامى که دل ابوالادیان را سخت مى‏لرزاند مى‏گوید اى عمو پس بایست که من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو!
جعفر عقب مى‏رود، کودک بر پدر خویش نماز مى‏گزارد و سپس متوجه ابوالادیان مى‏شود. به او مى‏فرماید جواب نامه‏اى را که با توست ‏به من بده و ابوالادیان آسوده خاطر مى‏گردد که جانشین امام را یافته است.

 

السلام علیک یا امام حسن عسگری(ع)

ابومحمد حسن بن علی، امام یازدهم از ائمه عشر (ع) و سیزدهمین معصوم از چهارده معصوم (ع)، پدر بزرگوارش امام هادی (ع) هنگام تولد فرزند، شانزده سال و چند ماه بیشتر نداشت، مادرش بانویی صالحه و عارفه به نام سوسن یا حدیثه یا سلیل بود. تولدش با اختلاف روایات در ماه ربیع الاول یا ربیع الاخر سال 231 یا 232 ق و بنا به اکثر روایات در مدینه اتفاق افتاده است.

مدت کوتاه حیات امام به سه دوره تقسیم می گردد: تا چهار سال و چند ماهگی امام (و به قولی تا 13 سالگی) از عمر شریفش در مدینه سر برده، تا 23 سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا می زیسته (او پدر بزرگوارش امام هادی (ع) در محله عسگر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی می کردند و به عسگری لقب یافتند) و تا 29 سالگی یعنی شش سال و اندی پس از رحلت امام دهم (ع) در سامرا ولایت بر امور و پیشوایی بر ستون را بر عهده داشته است.


امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سیاه
کمانی ، چشمانی  درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسیار سفید
بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و
شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم
عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش -
در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد .

شهادت امام

از ابو الادیان نقل کرده اند که گفت: من خادم امام عسکری بودم و رسائل او را به شهرهای دیگر می بردم و جواب می آوردم،‌ در بیماری منتهی به رحلت وی هم نزد او رفتم نامه هایی را که نوشته بود به من داد و فرمود به مداین ببرم من رفتم و پس از پانزده روز برگشتم اما دیدم بانگ زاری و شیون از خانه امام بلند است و جعفر بن علی بر در خانه ایستاده به تعزیت شیعیان پاسخ می دهد. با خود گفتم اگر این مرد امام شد باشد کار امامت دگرگون خواهد شد. در این آن خادمی بیامد و به جعفر گفت کار تکفین تمام شد بیا بر جنازه برادرت نماز بگزار جعفر و همه حاضران به داخل خانه رفتند من هم رفتم و امام را کفن شده دیدم. جعفر پیش رفت تا در نماز امامت کند وقتی خواست تکبیر بگوید ناگهان کودکی با چهرة گندمگون و موئی کوتاه و مجعد و دندانهایی که بینشان گشادگی بود پیش آمد وردای جعفر را کشیده گفت: ای عم عقب برو من برای نماز بر پدرم از تو شایسته ترم جعفر در حالیکه رنگش از خشم تیره شد عقب رفت و آن کودک بر جنازه امام نماز گزارد او مهدی موعود امام دوازدهم (عج) بود.

شیعه علی (ع)

                                                 شیعه علی (ع)

که این وادی دار الجنون است            که هر عاشق بدیدم یاعلی گفت

«شیعه‏» در لغت‏به معنى پیرو است و در اصطلاح به گروهى از مسلمانان گفته مى‏شود که رهبرى جامعه اسلامى را پس از درگذشت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از آن حضرت على علیه السلام و فرزندان معصوم او مى‏دانند.
نوبختى (متوفاى 310ه) مى‏نویسد: شیعه به کسانى گفته مى‏شود که در زمان رسول خدا و پس از او، على علیه السلام را به امامت و خلافت پذیرفته و از دیگران گسسته و به او پیوسته‏اند». ( فرق الشیعه، ص‏17.)

ابوالحسن اشعرى مى‏گوید: علت آنکه این گروه را شیعه مى‏گویند آن است که اینان على را پیروى کرده و او را بر دیگر صحابه مقدم مى‏دارند.( مقالات الاسلامیین:1/65.)

شهرستانى مى‏نویسد: شیعه کسانى هستند که از على علیه السلام بالخصوص پیروى کرده و به امامت و خلافت او از طریق نص و وصیت قائل شده‏اند.( ملل و نحل:1/131)

آرى، تشیع نه زاییده تبانى اهل سقیفه و نه فراورده حوادث دوران قتل عثمان و دیگر افسانه‏ها است، بلکه این خود پیامبر گرامى بود که با رهنمودهاى آسمانى مکرر خویش، بذر تشیع را براى اولین بار در دل صحابه غرس نمود و به مرور زمان آن را رشد داد و جمعى از اصحاب کبار چون سلمان و اباذر را شیعه نامید. مفسران اسلامى در تفسیر آیه ;ژخ÷;ژخ÷ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات مقصود از این آیه على و شیعیان اوست.(4) اولئک هم خیرالبریة››( بینه/7) نقل کرده‏اند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

در تواریخ نام شیعیان على علیه السلام از صحابه و تابعین که به خلافت‏بلا فصل او پس از پیامبر اکرم معتقد بودند آمده است که ذکر اسامى آنان در این مختصر نمى‏گنجد. تشیع به مفهوم یادشده، وجه مشترک میان کلیه شیعیان جهان است که بخشى عظیم از مسلمانان گیتى را تشکیل مى‏دهند.شیعیان در طول تاریخ اسلام دوشادوش سایر مذاهب اسلامى در گسترش اسلام سهم عظیمى را ایفا کرده‏اند: علوم مختلف را پى‏ریزى، دولتهاى مهمى را پایه‏گذارى، و شخصیتهاى بسیار برجسته علمى و ادبى و سیاسى را تقدیم جامعه بشریت کرده‏اند، و اینک نیز در اکثر نقاط جهان حضور دارند.( الدر المنثور:8/589، به نقل از جابر بن عبد الله، ابن سعید خدرى، ابن عباس و علیعلیه السلام.منشور عقاید امامیه صفحه 149)