مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

رحلت پیلمبر بر همگان تسلیت

شیخ طوسى از امیرالمومنین على علیه السلام روایت کرده است که فرمود: در هنگامى که رسول خدا بیمار بودند، خدمت آن حضرت رسیدم ; آن حضرت خواب بود و سر مبارک ایشان در دامن کسى بود ک از او خوش روتر ندیده بودم. چون داخل شدم آن شخص گفت: بیا سر پسر عم خود را به دامن بگیر; تو به او از من سزاوارترى. من نزدیک رفتم آن شخص برخواست و سر پیامبر را در دامن من گذاشت بعد از اینکه حضرت بیدار شدند من قضیه را براى ایشان نقل کردم فرمود او را شناختى؟ گفتم: نه، پدر و مادرم فدایت. فرمود: او جبرئیل بود ; چون ناراحتى و درد من شدید بود او با سخن مى گفت تا اینکه درد اندکى تخفیف یافت، مشغول سخن گفتن با او بودم که به خواب رفتم.(3)

 

در آستان او عزرائیل هم اجازه مى گیرد

از امام باقر (ع) نقل شده است: چون هنگام وفات سید المرسلین رسید، شخصى اجازه خواست خدمت آن حضرت برسد. امیرالمومنین (ع) بیرون رفت و گفت: چه کار دارى؟ آن شخص گفت: مى خواهم رسول خدا را ملاقات نمایم. حضرت على فرمود: اکنون حال پیامبر مناسب نیست، لذا ملاقات با حضرت میسر نیست; بگو با او چه کار دارى؟ آن شخص گفت: کارى ضرورى دارم، حتماً باید خدمت ایشان برسم. امیرالمومنین نزد رسول خدا آمد و براى آن مرد رخصت طلبید .رسول خدا فرمود: در آید. چون داخل شد، نزدیک بالین رسول

خدا نشست و عرض کرد: اى رسول خدا، من از جانب حق تعالى به نزد تو آمده ام. حضرت فرمود: توکیستى؟ گفت: ملک الموت عزرائیل هستم. حق تعالى مرا فرستاد که شما را مخیر گردانم بین لقاى حق و بقاى در دنیا.

رسول گرامى فرمود: مرا مهلت ده تا جبرئیل فرود آید، با او مشورت کنم. پس جبرئیل نازل شد،گفت یا رسول الله آخرت براى شما از دنیا بهتر است و لقاى حق نیکوتر است از بقاى در دنیا; در آخرت حق تعالى از قرب و کرامت منزلت و شفاعت آن قدر به شما خواهد داد که خشنود گردى آنگاه رسول خدا به ملک الموت فرمود: به آنچه از طرف من خدا مامور شده اى اقدام نما. جبرئیل گفت: اى ملک الموت، تعجیل مکن تا من نزد پروردگار خود روم و برگردم. ملک الموت گفت: جان مقدس او به جایى رسیده است که دیگر تاخیر روا نیست.(1)

 

آخرین وداع

پیامبر گرامى در بستر بیمارى بود و دختر گرامیش زهرا(س) در کنار بستر وى نشسته بود و چهره نورانى او را نظاره مى کرد و اشعار معروفى که ابوطالب در حق پیامبر سروده بود، زمزمه مى کرد. حضرت فرمود: به جاى ان اشعار این آیه را تلاوت کن:

«و ما محمد الا رسول قد خلت من قل الرسل افان مات او قتل انقلبتم على عقبیه...» (2) محمد پیامبر خداست و پیش از او پیامبرانى آمده اند و رفته اند آیا هر گاه او فوت کند یا کشته شود به ایین گذشتگان خود باز مى گردید، هر کس عقب گرد کند ضررى به خدا نمى رساند.(3)

پیامبر در آخرین لحظات حیات دیدگان خود را باز کرد و فرمود برادرم را صدا کنیدتا در کنار بسترم حاضر شود همگان فهمیدند که مقصودش على است على در کنار بستر پیامبر نشست و او را بلند کرد و به سینه خود چسبانید علایم مرگ در چهره مبارک رسول الله نمایان شد و در آغوش على جان سپرد و روحش به ملکوت اعلى پیوست در این باره على(ع) مى فرماید:

رسول خدا در حالیکه سرش بر سینه ام بود، رحلت فرمود و در حالیکه فرشتگان مرا یارى مى کردند، او را غسل دادم(4)

على (ع) و بعضى ازبزرگان صحابه مشغول تجهیز بدن مطهر رسول خدا شدند و او را در همان خانه اى که از دنیا رفه بود دفن کردند در همان حال منافقان و ریاست طلبان در سقیفه بنى ساعده مشغول زیر پا نهادن وصایاى رسول خدا بودند.

 

 

ماه فروماند از جمال محمد

 

ماه فرو ماند از جمال محمد                        سرو نروید باعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتى نیست                در نظر قدر با کمال محمد

وعده دیدار هر کسى بقیامت                      لیلة الاسرا شب وصال محمد

آدم ونوح و خلیل و موسى عیسى                آمده مجموع در ظلال محمد

عرصه دنیا مجال همت او نیست                روز قیامت مگر مجال محمد

شمس و قمر در زمین حشر نتابند              نور نتابد مگر جمال محمد

وان همه پیرایه بست جنت فردوس               بو، که قبولش کند بلال محمد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابد                     پیش دو ابروى چون هلال محمد

چشم مرا تا بخواب دید جمالش               خواب نمى گیرد از خیال محمد

«سعدى» اگر عاشقى کنى و جوانى          عشق محمد بس است و آل محمد

ــــــــــــــــــــــــــــ

1- محمد باقر مجلسى، همان ص 133

2- آل عمران / 144

3- شیخ مفید، الارشاد ص98

4- نهج البلاغه، خطبه 192

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد