مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

فاطمه‏ علیها السلام و لیلةالقدر


روایاتى از امام صادق‏علیه السلام و دیگر امامان نقل شده است که به حسب آنها، «لیلة» در سوره «قدر» به حضرت فاطمه ‏علیها السلام تأویل شده است و در آن روایات، «قدر» به معناى خدا دانسته شد و لذا گفته‏اند:

«هر کس فاطمه را آن چنان که حقّ اوست، بشناسد، در حقیقت «لیلةالقدر» را درک کرده است.»9
9. تفسیر قمى، ج 1، ص 103.

فدک هدیه پیامبر به فاطمه۳۸۵۸۸

محدثان و مفسران شیعه و گروهى از دانشمندان سنى مى نویسد:
وقتى آیه <وآت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل >(1) نازل شد پیامبر (ص ) دختر خود حضرت فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار کرد.(2) ناقل این مطلب ابوسعید خدرى یکى از صحابه بزرگ رسول اکرم (ص) است .
کلیهء مفسران شیعه و سنى قبول دارند که آیه در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل شده است و دختر آن حضرت بهترین مصداق بارى <ذا القربى >است . حتى هنگامى که مردى شامى به على بن الحسین زین العابدین (ع ) گفت : خود را معرفى کن , آن حضرت براى شناساندن خود به شامیان آیهء فوق را تلاوت کرد و این مطلب چنان در میان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامى , در حالى که سر خود را به عنوان تصدیق حرکت مى داد, به آن حضرت چنین عرض کرد :
به سبب نزدیکى و خویشاوندى خاصى که با حضرت رسول دارید خدا به پیامبر خود دستور داده که حق شما رابدهد .(3)
خلاصهء گفتار آنکه آیه در حق حضرت زهرا (س ) و فرزندان وى نازل شده و مورد اتفاق مسلمانان است , ولى این مطلب که هنگام نزول این آیه پیامبر (ص ) فدک را به دختر گرامى خود بخشید مورد اتفاق دانمشندان شیعه و برخى ازدانشمندان سنى است .

چراغ نجات

حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند:


أبَوا هِذِهِ الاْمَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىٌّ، یُقْیمانِ أَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إنْ أطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.
حضرت محمّد (صلى الله علیه وآله) و علىّ (علیه السلام)، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى کنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند; و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.

سخنان حضرت على (علیه السلام) بر مزار حضرت زهرا(سلام الله علیها

کلینى عالم و محدث معروف شیعى - متوفاى 328 ه.ق - مى‏نویسد:


پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها)، على (علیه السلام) او را پنهان به خاک سپرد و جاى قبرش را ناپدید کرد، سپس برخاست روبه مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد و گفت:
سلام بر تو یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ! از من و از دخترت که به دیدار تو آمده و اکنون در کنارت زیر خاک خفته‏است، خداوند چنین خواسته که او زودتر از دیگران به تو ملحق شود.
اى پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ! شکیبائى‏ام از فراق محبوبه‏ات به پایان رسیده، و خویشتن داری ام بخاطر جدایى سرور زنان عالم از دست رفته است. اما چه چاره جز آنکه طبق سنت تو بر مصائب صبر کنم، آنچنان که در مصیبت جدائی ات صبر نمودم. من سرّ تو را در آرامگاهت نهادم و تو بر روى سینه من جاى دادى «همه از خدائیم و به سوى خدا باز خواهیم گشت‏» همانا امانت‏ به صاحبش رسید و گروگان دریافت گشت و زهرا (سلام الله علیها) از دستم گرفته شد. اى رسول خدا (ص) پس از او آسمان و زمین در منظر نگاهم زشت مى‏نماید. اندوهم جاودانه شد و شبم در بیخوابى مى‏گذرد و غمم پیوسته در دل است تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.
غصه‏اى دارم که از شدتش دل به خون نشسته و اندوهى دارم بهت آور، چه زود جمع ما را به پریشانى کشانید و میان ما جدائى افکند تنها بسوى خداوند شکایت مى‏برم به همین زودى دخترت از همدست شدن امتت بر ربودن حقش به تو خبر خواهد داد، همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه، چه بسا درد دلهائى که چون آتش در سینه‏اش مى‏جوشید و در دنیا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نیافت او هم اکنون مى‏گوید و خداوند هم داورى مى‏کند و او بهترین داوران است. سلام بر شما سلام وداع کننده که نه خشمگین است و نه دلتنگ اگر مى‏روم بخاطر دلتنگی ام نیست و اگر بمانم بخاطر بدگمانی ام به خدا از آنچه به صابران وعده داده نباشد.
آه، آه صبر آرام بخش و زیباست و اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود براى همیشه چون معتکفان دراینجا مى‏ماندم و چون فرزند مرده شیون سرمى‏دادم و سیل آسا مى‏گریستم. خدا گواه است که دخترت پنهان بخاک سپرده مى‏شود در حالى که حقش غصب شد و از ارثش محروم گشت. با اینکه هنوز روزى چند از وفاتت نگذشته بود و بر خاطره‏ها از یادت غبار کهنگى ننشسته بود.
اى رسول خدا! دل را به یاد تو آرام میدارم درود خدا بر تو و سلام و رضوان خدا بر فاطه (سلام الله علیها) باد» . (16)
على (علیه السالم) از فراق فاطمه ( علیها السلام) به شدت اندوهگین بود، رنج و اندوه على (ع) در سخنان از دل برآمده‏اى که درکنار مزار زهرا (سلام الله علیها) گفته است هویدا است. گاه نیز سوز دل خود را در مرثیه‏هایى که مى‏سرود و یا زمزمه ‏مى‏کرد نشان مى‏داد. در دیوانى که منسوب به امیرالمومنین (ع) است شعرى با نوزده بیت آمده که على (ع) آنرا بر مزار فاطمه زهرا ( علیها السلام) سروده است. (17)
اما ابوالعباس مبرد - متوفاى 285 ه - دو بیت از آن شعرها را با اندکى تفاوت ذکر کرد. و گوید على (ع) به این اشعار تمثل جست.
لکل اجتماع من خلیلین فرقه *** و کل الذى دون الممات قلیل
و ان افتقادى واحدا بعد واحد *** ‌دلیل على ان لایدوم خلیل (18)
جمع هر دو دوستى را عاقبت فراق و پریشانى است و هر چیز جز مرگ ناچیز است و اینکه من دوستى را پس از دوست دیگر از دست مى‏دهم نشان آن است که هیچ دوستى جاوید نمى‏ماند


16. اصول کافى ج 1 ص 458- کشف الغمه - دلائل الامامه ص 47 امالى مفید ص 165- درنهج البلاغه بطور خلاصه‏تر یاد شده خطبه 194 نهج البلاغه فیض ص 651 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 10 ص 265.
17. بحار الانوار ج 43 ص 216.
18. کامل ابوالعباس مبرد ج 4 ص 30.

دلایل غصب فدک توسط حکومت وقت

کشمکشهاى سقیفه در راه انتخاب خلیفه به پایان رسید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت . حضرت على (ع) باگروهى از یاران با وفاى او از صحنهء حکومت بیرون رفت , ولى پس از تنویر افکار و آگاه ساختن اذهان عمومى , براى حفظ وحدت کلمه , از در مخالفت وارد نشد و از طریق تعلیم و تفسیر مفاهیم عالى قرآن و قضاوت صحیح و احتجاج واستدلال با دانشمندان اهل کتاب و... به خدمات فردى و اجتماعى خود ادامه داد.
امام (ع) در میان مسلمانان واجد کمالات بسیارى بود که هرگز ممکن نبود رقباى وى این کمالات را از او بگیرند. اوپس عم و داماد پیامبر گرامى (ص), وصى بلافصل او, مجاهد نامدار و جانباز بزرگ اسلام و باب علم نبى (ص) بود.هیچ کس نمى توانست سبقت او را در اسلام و علم وسیع و احاطهء بى نظیر وى را بر قرآن و حدیث و بر اصول و فروع دین بر کتابهاى آسمانى انکار کند یا این فضایل را از او سلب نماید.
در این میان , امام (ع ) امتیاز خاصى داشت که ممکن بود در آینده براى دستگاه خلافت ایجاد اشکال کند و آن قدرت اقتصادى و در آمدى بود که از طریق فدک به او مى رسید.
از این جهت , دستگاه خلافت مصلحت دید که این قدرت را از دست امام (ع ) خارج کند, زیرا این امتیاز همچون امتیازات دیگر نبود که نتوان آن را از امام (ع) گرفت .

 

تصرف فدک توسط حکومت

فدک چنانکه نوشتیم،چون با نیروى نظامى گرفته نشد،و مردم آن با پیغمبر آشتى کردند، خالصه او بحساب مى‏آمد.وى نخست در آمد این مستغل را بمصرف مستمندان بنى هاشم، شوى دادن دختران،داماد کردن پسران آنان،و مصرف‏هاى دیگر مى‏رسانید.سپس آنرا بدخترش فاطمه داد (2) اکنون خلیفه چنین تشخیص داده است که پیغمبر بعنوان رئیس مسلمانان در آن مال تصرف مى‏کرده است،نه بعنوان مالک.پس حالا هم حق تصرف در آن با حاکم است،نه با دختر پیغمبر.فاطمه (ع) ناچار نزد ابو بکر رفت و گفتگوئى چنین میان آنان رخ داد:

-ابو بکر!وقتى تو بمیرى ارث تو به چه کسى مى‏رسد؟

-زنان و فرزندانم!

-چه شده است که حالا تو وارث پیغمبرى نه ما؟

-دختر پیغمبر!پدرت درهم و دینارى زر و سیم بجا نگذاشته!

-اما سهم ما از خیبر و صدقه ما از فدک چه مى‏شود؟

-از پدرت شنیدم که‏«من تا زنده هستم در این زمین تصرف خواهم کرد و چون مردم مال همه مسلمانان خواهد بود» (3) .

-ولى پیغمبر در زندگانى خود این مزرعه را به من بخشیده است!

-گواهى دارى؟ -آرى.شوهرم على (ع) (4) و ام ایمن گواهى مى‏دهند.

-دختر پیغمبر مى‏دانى که ام ایمن زن است و گواهى او کامل نیست.باید زنى دیگر هم گواهى دهد.

یا مردى را گواه بیاورى.

و بدین ترتیب فدک بتصرف حکومت در آمد.

و دلیل آن را

ابن ابى الحدید معتزلى  با ظرافت طنزآمیز خود چنین می داند:

از على بن فارقى مدرس مدرسه غربى بغداد پرسیدم:

فاطمه راست مى‏گفت؟

-آرى!

اگر راست مى‏گفت چرا فدک را بدو برنگرداندند؟وى با لبخندى پاسخ داد:

-اگر آنروز فدک را بدو مى‏داد فردا خلافت‏شوهر خود را ادعا مى‏کرد و او هم مى‏توانست‏سخن وى را نپذیرد.چه قبول کرده بود که دختر پیغمبر هر چه مى‏گوید راست است.

 

فاطمه‏ علیها السلام از «ذوى القربى


بعد از نزول آیه «... و آت ذوى القربى حقّه...»1 پیامبراکرم ‏صلى الله علیه وآله وسلم فاطمه‏ علیها السلام را فراخواند و فدک را به او بخشید و فرمود: «بخشیدن فدک به فاطمه ‏علیها السلام امرى الهى بود.»2


1.
اسراء / 23.
۲ 
تفسیرفرات کوفى، ص 118 و 119

کلام مولا

مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصیَةِ اللهِ کانَ أبعَدَ لَهُ مِمّا رَجا وأقرَبَ مِمّا أتَّقى.


کسى که با معصیت و نافرمانى خدا به دنبال کارى باشد از مطلوب خود دورتر و به آنچه از آن مى ترسیده است نزدیک تر گردد.

فدک در اختیار پیغمبر ۳۷۹۹۹

به مناسبت ایام فاطمیه میخوام در کنار دیگر فعالیتهای این وبلاگ به بحث و چگونگی تصرف فدک توسط حکومت وقت صحبت کنم...

و آت ذا القربى حقه (1) »

جنگ احزاب آخرین تلاش مکه برابر مدینه و برابر دین خدا و حکومت اسلام بود.ابو سفیان با کوشش فراوان توانست قبیله‏هاى پراکنده و حتى یهودیان را با خود همراه سازد.ده هزار تن سپاهى گرد مدینه را فرا گرفت.شمار مسلمانان برابر نیروى دشمن اندک بوده است،اما آنجا که قدرت ایمان بکار رود،لشکر شیطان خواهد گریخت.مهاجمان بدون آنکه اندک توفیقى یابند به سوى مکه عقب‏نشینى کردند.

تقریبا براى قریش مسلم شد که نیروى اسلام نابود شدنى نیست،اما ابو سفیان و یک دو تن بازرگان دیگر که خویش را در آستانه ورشکستگى مى‏دیدند بخود وعده مى‏دادند که این شکست را سال دیگر جبران کنند.

پس از آنکه مهاجمان مدینه را رها کردند پیغمبر به سر وقت عهدشکنان رفت-یهودیان بنى قریظه-آنان هم کیفر پیمان شکنى با مسلمانان و همکارى با قریش را دیدند (2) .سال بعد پیغمبر (ص) با هزار و پانصد تن از مسلمانان عازم مکه گشت.قریش در سرزمینهاى نزدیک به حرم سر راه را بر وى گرفتند و او را از رفتن به مکه باز داشتند.گفتگو در گرفت و سرانجام معاهده‏اى بین دو طرف بسته شد.که پیغمبر (ص) این سال بمکه نرود،لیکن سال دیگر شهر مکه را سه روز در اختیار او و پیروان او قرار دهند تا خانه را زیارت کند.تنى چند از یاران پیغمبر که تنها ظاهر کار را مى‏دیدند،آزرده شدند و بر آشفتند،چون اهمیت این عهدنامه که قرآن کریم آنرا فتح آشکارا خوانده است در آنروزها از نظر آنان پوشیده بود.اما سیاستمداران قریش دانستند که از این پس مدینه سیادت عرب را بدست‏خواهد گرفت.و قریش باسلام و پیمبر آن زیانى نتوانند رساند،بدین جهت عمرو بن عاص و خالد بن ولید پیش از فتح مکه خود را به مدینه رساندند و مسلمان شدند.چون مشرکان مکه در موضعى که حدیبیه نام داشت،سر راه را بر پیغمبر گرفتند و پیمان آشتى در آنجا بسته شد،این آشتى بنام صلح حدیبیه معروفست.

یکسال پس از پیمان صلح حدیبیه،پیغمبر با گروهى از مسلمانان براى زیارت خانه کعبه رفتند در این سفر مردم این شهر،حشمت پیغمبر و حرمت او را در دیده مسلمانان از نزدیک دیدند.

پس از این پیمان بود که سران قبیله‏ها دانستند قریش دیگر داراى چنان قدرت افسانه‏اى نیست.بخصوص که شنیدند آخرین پایگاه مقاومت‏یهودیان (خیبر) هم پس از محاصره چند روزه تسلیم شده‏اند و زمین‏هاى آنان طبق قانون اسلام میان جنگ جویان تقسیم گردیده است.سال هفتم در تاریخ نظامى اسلام سالى سرنوشت‏ساز است.اثر پیروزى مسلمانان در نبرد خیبر بدیده آنان که مسلمان نبودند از خود پیروزى مهمتر مى‏نمود.

در نزدیکى خیبر دهکده‏اى آبادان بود که‏«فدک‏»نام داشت.مردم این دهکده همینکه پایان کار قلعه‏هاى خیبر را دیدند،با پیغمبر آشتى کردند که نیمى از این دهکده از آن او باشد،و آنان در مزرعه‏هاى خود باقى بمانند.مصالحه بدین صورت انجام گرفت (3) و چون سربازان مسلمان در فتح این دهکده شرکت نداشتند بحکم قرآن (4) فدک خالصه پیغمبر گردید.رسول خدا (ص) در آمد این زمین را به مستمندان بنى هاشم مى‏داد سپس آنرا به دختر خود فاطمه (ع) بخشید.

گروهى از محدثان و مفسران ذیل آیه «و آت ذا القربى حقه » (5) نوشته‏اند چون این آیه نازل شده پیغمبر فدک را به فاطمه بخشید (6)

بموجب پیمان آشتى که میان پیغمبر و قریش در حدیبیه نوشته شد،هر یک از قبیله‏ها آزاد بودند با مدینه باشند یا با مکه.و طبعا هر دو طرف قرارداد و متعهد بودند از هم پیمان‏هاى خود حمایت کنند.قبیله بکر خود را به قریش و خزاعه خود را به پیغمبر ملحق ساخت.پس از جنگ موته پیغمبر ماه جمادى الاولى و رجب را در مدینه ماند.در این هنگام خبر رسید که تیره‏اى از بنى بکر بر خزاعه حمله برده است،و قریش هم پیمانان خود را یارى کرده‏اند.این پیش آمد عملا قرار داد حدیبیه را نقض مى‏کرد.ابو سفیان دانست قریش با یارى بنو بکر اشتباه بزرگى را مرتکب شده است،بدین رو خود را به مدینه رساند،شاید بتواند پیمان را براى مدتى درازتر تجدید کند.چون به مدینه آمد نخست‏به خانه دختر خود ام حبیبه زن پیغمبر رفت و چون خواست‏بر روى فرش او بنشیند ام حبیبه فرش را بر چید.ابو سفیان گفت:

-براى چه چنین کارى کردى؟

-تو کافر ناپاکى و نباید روى فرش پیغمبر بنشینى؟

-دخترم در نبودن من بد خو شده‏اى!

سپس نزد ابو بکر و عمر،رفت تا آنان میانجى وى شوند،لیکن از ایشان نیز پاسخ رد شنید. سرانجام به خانه على (ع) رفت.فاطمه (ع) در خانه حضور داشت و حسن (ع) کودکى بود که پیش او مى‏خرامید.نخست از على خواست تا نزد پیغمبر رود و درباره او سخن گوید.على گفت پیغمبر تصمیمى را گرفته است و من نمى‏توانم بخلاف اراده او با وى سخنى بگویم.

ابو سفیان رو به فاطمه کرد و گفت:

-دختر محمد!مى‏توانى باین پسرت بگوئى که میان مردم میانجى شود و تا پایان روزگار سید عرب گردد.؟

-زهرا پاسخ داد:

-بخدا پسر من بدان حد نرسیده است که در چنین کارها،آنهم بر خلاف رضاى پیغمبر مداخله کند (7) .

معنى این سخن این بود که پدرم آنچه مى‏کند و مى‏گوید حکم خداست،نه بخواهش نفس و اراده خویش و آنجا که حکم خدا در میان آید،عاطفه پدر و فرزندى نباید دخالتى داشته باشد. ابو سفیان مایوس بمکه بازگشت.

پى‏نوشتها:

1.حق خویشاوند را بدو ده. (الروم:38) . 2.رجوع به تحلیلى از تاریخ اسلام بخش یک ص 73 به بعد شود. 3.یاقوت.معجم البلدان.ذیل فدک. 4.سوره حشر آیه 59. 5.سوره روم آیه 38. 6.در المنشور ج 4 ص 177،تفسیر تبیان ج 8 ص 228 و رجوع به مناقب ج 1 ص 476 شود. 7.ابن هشام ج 4 ص 13.و رجوع شود به طبرى ج 3 ص 24-1623

چیزهای که از هم سیر نمی شوند ...

 امام جعفر صادق فرمود : چهار چیز از هم سیر نمیشوند

 1- زمین از باران 2- چشم از گناه 3- عالم از علم 4- و زن از مرد

من لایحضرة الفقیه

کمترین اعتقاد یک مومن- مناظره علی(ع) با سلیم هلالی۳۷۸۴۸

سلیم از امیرالمومنین پرسید : یا امیرالمومنین ، آن مسئله ای که حتما باید معتقد بود چیست؟ و آن مسئله ای که اگر به آن معتقد شدم  شک در غیر از آن برایم جائز است کدام است ؟

حضرت فرمود : هر کس شهادت دهد به اینکه خدائی جزء الله نیست و یکی است و شریکی ندارد ، و اینکه محمد بندة خدا و پیامبر اوست . به آنچه خدا نازل کرده و بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا و ولایت ما اهل بیت و برائت از دشمنانمان اقرار  کند ، و از هر مست کننده ای اجتناب نماید .

سلیم : فدایت شوم ، اقرار به آنچه از جانب شما آمده اجمالا باشد یا باید تفسیر شده باشد ؟

امیرالمومنین فرمود : نه ، بلکه اجمالا کافی است .

سلیم: فدایت گردم ، مست کننده چیست:

مولا فرمود: هر نوشیدنی که وقتی خورندة آن زیاد بنوشد مست میشود ، یک جرعه بلکه یک    قطره آن حرام است .

سلیم : فدایت شوم آنچه فرمودی روشن شد مگر مسئله ولایت ، آیا همه بنی هاشم را شامل میشود یا مخصوص علما و فقهای شماست؟

علی (ع) فرمود: اگر ولایت ما اهل بیت را اجمالا بپذیری و از دشمنان ما اجمالا برائت بجوئی برایت کافی است . اگر خداوند؛ امامانی از ما که اوصیاء و علما و فقها هستند را به تو شناسانید ، تو هم آنان را شناختی و به اطاعت از آنان اقرار کردی و از آنان اطاعت فرمودی ، در این صورت مؤمن به خداوند و از اهل بهشت هستی . اینان افرادی هستند که بدون حساب وارد بهشت شوند.

اما کسی که عداوت ما را معتقد است و با ما دشمنی میکند ، مشرک و کافر و دشمن خداست .

و عارفین به حق ما  که به ما ایمان دارند ، مؤمن و مسلمین و دوستان خدا هستند .

 

کلام مولا

امام علی (علیه السلا) فرمودند:


ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلاّ لِقَسوَةِ القُلوبِ، وما قَسَتِ القُلوبُ إلاّ لکَثرَةِ الذُّنوبِ .
امام على(علیه السلام) : اشک ها نخشکید مگر به سبب سختدلى و دل ها سخت نشد مگر به سبب گناهان زیاد.
(
علل الشرائع : 81 / 1)