گفتمش نقــاش را نقــشی بکــش از زندگی
با قــلم نقــش حبـــابی بر لــب دریــا کشیـد
گفتمش تصویــری از لیلی و مجنـون را بکش
عـکس حــیدر در کنـار حضــرت زهــرا کـشیـد
گفتمش بـر روی کــاغـذ عـشق را تصویـر کن
در بیابـــان بــــلا تصویـــری از ســـقا کـشیــد
گفتمش سختی و درد و آه گـــشته حــاصلم
گریه کرد، آهی کشید و نقش زینب را کشید
موری |
http://mori33.blogfa.com |
شخصى به حضور امام على (ع ) آمد و پرسید:
«عددى را به دست من بده که قابل قسمت بر 1،2،3،4،5،6،7،8،9باشد بى آنکه باقى بیاورد.»
امام على (ع ) بى درنگ به او فرمود:
«اضرب ایّام اسبوعک فى ایّام سنتک ».
(روزهاى هفته را بر روزهاى یکسال خودت ضرب کن که حاصل ضرب آن، قابل قسمت بر همه اعداد مذکور (بدون باقیمانده) خواهد بود.)
سؤال کننده هفت را در 360 (ایام سال) ضرب کرد حاصل ضرب آن 2520 شد، این عدد را بر 2،3،4،5،6،7،8،9، 1تقسیم کرد، دید بر همه این اعداد قابل قسمت است بدون آنکه باقى بیاورد.
برخى تصوّر کرده اند، یا تعمّداً اینگونه القاء مى کنند، که شیعه از زمان صفویان، یا پس از آن، به وجود آمده و سابقه تاریخى چندانى ندارد!
ولى با مطالعه اى کوتاه در آثار و روایات اسلامى، بطلان این تصوّر روشن مى شود; از جمله، در روایات وارد شده در ذیل آیه خیرالبریّه، میخوانیم لقب «شیعه» براى اوّلین بار توسّط پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) براى پیروان علىّ بن ابى طالب(علیه السلام)به کار برده شد; بنابر این، تاریخ پیدایش شیعه، قرین تاریخ پیداش اسلام است و سابقه آن از تمام مذاهب اسلامى بیشتر و مقدّم تر است.
با توجّه به این مطلب، کسانى که ندانسته، یا دانسته و از روى عناد، چنین اتّهامات و مطالب بى اساسى را مطرح مى کنند، مشمول این شعر شاعر عرب هستند:
وَإِن کُنْتَ لا تَدْری فَتِلْکَ مُصِیبَةٌ *** وَإِنْ کُنْتَ تَدْری فَاْلمُصیبَةُ أَعْظَمٌ
یعنى اگر دانشمندان فوق از احادیث مذکور اطّلاعى ندارند، این خود مصیبتى است (که انسان دانشمندى از وجود چنین روایتى بى اطّلاع باشد) و اگر اطّلاع دارند و از روى عناد منکر مى شوند، مصیبت دو چندان و بزرگتر مى شود.
خدایا! ما را از تعصّب هاى بى جا حفظ کن، تا آثار شوم آن دامنگیر ما نگردد.
|
دکتر ابوالوفا غنیمى تفتازانى، استاد دانشگاه قاهره و شیخ طریقت، در مقدّمه خود بر کتاب «وسائل الشّیعه» مى نویسد: «مشایخ و اصحاب طریقت; مانند رفاعى، بدوى، دسوقى و گیلانى از اجلّه علماى اهل سنّت، در اسناد طریقت خود به ائمّه اهل بیت و از طریق آن ها به امام على (علیه السلام) و از او به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) استناد مى کنند. زیرا پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند: «انا مدینة العلم و علىّ بابها»(1) و این نزد عرفا خصوصیّتى در علم حقیقت، علم مکاشفه و علم باطن است که بجز امام على (علیه السلام) کسى واجد این خصوصیّت نیست.(2) در اکثر کتب اهل سنّت، شواهد فراوانى براى خصوصیّت امام على (علیه السلام) در این علم وجود دارد; به عنوان نمونه، عُمَر به هنگام استلام حجر اظهار داشت: «مى دانم تو سنگى و سود و زیانى ندارى، اگر ندیده بودم که پیغمبر (صلى الله علیه وآله وسلم) تو را مى بوسید، نمى بوسیدمت!» على (علیه السلام)خطاب به عمر فرمود: «او هم سود مى رساند و هم زیان، خداوند پیمان «عالم ذر»(3) را در این سنگ به ودیعت نهاد و این سنگ در قیامت به سود کسانى که وفاى به عهد کردند گواهى مى دهد!» عمر چون این بشنید گفت: «خدا مرا در سرزمینى که تو آن جا نباشى زنده نگذارد، اى اباالحسن!(4)»
1 . مدرک این روایت در چند صفحه قبل ذکر شد.
2 . کیهان فرهنگى، شماره 184، صفحه 16.
3 . مشروح مباحث مربوط به «عالم ذر» را در تفسیر نمونه، جلد 7، صفحه 5 به بعد، مطالعه فرمایید.
4 . الجامع الاصول لاحادیث الرّسول، جلد 2، صفحه 149.
ابن ابى الحدید در مقدّمه شرح نهج البلاغه مى نویسد: «علم کلام و اعتقادات، که اشرف علوم است، از کلام امام على (علیه السلام) اقتباس شده است.»(4)
اربلى در کشف الغمّه مى نویسد: «پیشوایان مکتب هاى کلامى; یعنى اشاعره، معتزله، شیعه و خوارج، همه خود را منسوب به آن حضرت مى دانند.»(5)
4 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد اوّل، صفحه 17.
5 . کشف الغمّه، جلد 1، صفحه 21.
گذشته از فقهاى امامیّه، که فقه خود را از امام على (علیه السلام) دارند، احمد حنبل فقه را از شافعى، و شافعى از محمّد بن حسن و مالک آموخت. و محمّد بن حسن فقه را از ابوحنیفه، و مالک و ابوحنیفه فقه را از امام صادق (علیه السلام) آموخته اند و فقه امام صادق (علیه السلام)به جدّش علىّ بن ابى طالب (علیه السلام) منتهى مى شود.(6)
6 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 11، صفحه 18.
حضرت على (علیه السلام) براى صیانت زبان قرآن از انحراف و اعوجاج،
ابوالأسود دوئلى را مأمور ساخت تا زیر نظر آن حضرت علم نحو را وضع کند و بعدها ابوالاسود با استفاده از همین علم نحو، قرآن را اعراب گذارى کرد.(3)
3 . طبقات النّحویین، جلد 7، صفحه 14.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: |