بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، عمر (خلیفه دوم) در نامه ای طولانی که به معاویه نوشته بود برخورد خود با حضرت زهرا (سلام الله علیها) را چنین بیان کرد:
… پس من بدر خانه علی آمدم، و در این باب مشورت کرده بودم که او را از خانه بدر آورم، من فضه کنیزک آنحضرت را گفتم که علی را بگو که بیرون آید و با ابابکر بیعت کند، زیرا که همه مسلمانان مجتمعند در بیعت او. فضه جواب داد: علی (ع) بکاری اشتغال دارد و نتواند که به مسجد بیاید. گفتم این حرفهای زنانه را کنار بگذار، و علی را خبر ده که بیاید و با ابوبکر بیعت کند. و اگر بیرون نیاید به اکراه و اجبار او را از خانه بیرون آوریم.
ما در این گفتگو بودیم که فاطمه (س) بیرون آمد و در پشت در ایستاد و فرمود: "ای گمراهان و دروغگویان و تکذیب کنندگان خدا و پیغمبر چه میگویید؟ و از جان ما خانواده چه میخواهید؟"
من گفتم: ای فاطمه؛
فاطمه فرمود: چه میگویی و چه منظوری داری؟
گفتم: چرا پسر عمت تو را فرستاده که جواب گویی، و خود در پس پردهء حجاب نشسته؟!
فرمود: ای عمر، طغیان و سرکشی تو بود که مرا از جای در آورد و حجت را بر تو لازم گردانید (یعنی بیرون آمدن من برای اتمام حجت است با تو) و همچنین بیرون آمدن من حجت را لازم کرده بر هر گمراه و نادان و غوی.
گفتم: فاطمه این حرفهای باطل و قصه های زنانه را رها کن، و علی را بگو که از خانه بدر آید و با ابوبکر بیعت کند؛.
فاطمه فرمود: "لاحب و لاکراهة" دوستی و کراهتی تو را لایق نباشد، آیا بسبب حزب شیطان و لشگر او مرا میترسانی؟ و حال آنکه لشگر و حزب شیطان بسی سست و ضعیف است ای عمر.
گفتم: اگر بیرون نیاید هیزم فراوانی جمع کنم؛ و آتشی افروزم که این خانه را با اهلش بسوزانم؛ یا آنکه او را بکشم برای بیعت با ابوبکر؛.
پس از این گفتگوها تازیانه قنفذ را گرفتم، و فاطمه را با تازیانه آزردم، سپس خالد بن ولید را گفتم که تو و مردان دیگر بیایید و برای من هیزم جمع کنید و فاطمه را گفتم که اکنون این خانه را آتش میزنم.
فاطمه فرمود: ای عمر دشمن خدا و رسول و ای دشمن علی امیرالمومنین ، این بگفت و دو دست فرود آورد و در خانه را گرفت، و مانع شد که من وارد خانه شوم؛ من او را دور کردم و با شدت در را فشار دادم و دستهای فاطمه را با تازیانه که در دست داشتم آزردم که در را رها کند؛ فاطمه در را نگشود، ولی از شدت درد تازیانه، صدای ناله و گریه او را شنیدم، چنان ناله فاطمه در دل من تاثیر کرد که نزدیک بود که من نرم شوم، و از در خانه آنحضرت برگردم؛ ولی در این موقع دشمنیهای علی را بیاد آوردم و ولع و حرص آنحضرت را در ریختن خون صنادید و بزرگان عرب، و مکر و فریب و جادوی محمد را متذکر شدم؛ و لگد با پای خود بر در زدم، ولی دختر پیغمبر شکم و احشاء خود را بر در چسبانیده بود، و در خانه را نگهداشته بود که باز نشود چون من لگد بر در زدم صدای ناله و ضجه از فاطمه شنیدم؛ که گمان کردم از اثر این ناله مدینه را زیر و زبر کرد و شهر را بحرکت در آورد؛ فرمود: ای پدر بزرگوارم، ای رسول خداوند عالمیان یا محمد آیا روا است که به حبیبه تو و دختر تو چنین کنند یکنفر دیگر را هم آواز داد و فرمود آه فضه بیا و مرا دریاب؛ بخدا قسم که فرزندم را کشتند!! من در خانه را بشدت و عنف گشودم؛ فاطمه را دیدم که تکیه بدیوار کرده و او را درد مخاض فرا گرفته؛ در حال سقط فرزند است.
ولی چون من وارد شدم؛ با همان حال فاطمه روی بمن آورد، ولی من از شدت غضب چشمم را پرده گرفته بود، چون نزدیک آمد من از روی مقنعه و خمار چنان سیلی بصورت او زدم که گوشواره او بریده شد، و خود او نیز بزمین افتاد…
بیت الاحزان
تالیف شیخ عباس قمی صفحه
سوال:
رفتار زمامداران اسلامی در طول تاریخ با فدک چگونه بوده است؟
پاسخ:
سرنوشت فدک با رفتار متفاوت حاکمان
بررسی تاریخی پیرامون مسئله فدک در دوران خلافت زمامداران و حاکمان و رفتار متفاوت آنها نسبت به آن، بسیاری از مطالب و حقایق تاریخی را برای ما روشن میکند که لازم است دانسته شوند، چون از طرفی اهمیت فدک را بلحاظ ارزش فوق العاده مادی و اقتصادی و سیاسی آن تبیین میکند و از طرفی هم بیانگر رفتار متفاوت و متناقض حاکمان است که هر یک طریقه و سلیقه خاصی را نسبت به آن اعمال کردند و عملکرد حاکمان قبلی را نادیده گرفتند و روش و نظر آنها را کنار گذاشتند در نهایت به راه صواب رفتند و بعضی هم خطا کردند.
بررسی عملکرد حاکمان و رفتار متناقص آنها با مسأله فدک نمایانگر این است که آنها سند و مدرک مورد اعتناء و اتکاء نداشتند (سند و مدرک معتبر نداشتند) و قول و عمل بعضی از آنها را در اینکه سرزمین فدک مال دولت و حکومت و از آنِ همه مسلمین است نه مال خصوصی دختر پیامبرصلی الله علیه وآله، قبول نداشتند و خلاف دستور و نظر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ میدانستند، پس هر کدام با سلیقه شخصی با آن رفتار کردهاند.
اکنون لازم است در جواب از سؤال، رفتار و عملکرد حاکمان اسلامی را به سه دوره تقسیم کنیم و برخورد هر یک از افراد در این سه دوره را توضیح دهیم.
الف) دوران سه خلیفه اول
ب) دوران بنی امیه
ج) دوران بنی عباس
فدک در ایام خلفاء سه گانه:
1ـ خلیفه اول (ابوبکر) سرزمین فدک را از دست زهراء ـ علیها السلام ـ دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ گرفت و او را از ملک خویش محروم ساخت و آنرا جزء درآمد عمومی دولت و بیت المال قرار داد و از ثروت عظیم آن در ایام سلطنت خویش استفاده کرد.[1]
2ـ خلیفه دوم (عمر بن خطاب) با اینکه در سمت مشاوری ابوبکر، اصرار زیاد بر تصرف فدک و ممانعت از ارجاع آن به دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ داشت و نگذاشت ابوبکر آن را به صاحبش برگرداند،[2] در ایام زمامداریش آن را به وارثان و فرزندان زهرا ـ علیها السلام ـ برگرداند.[3]
به نظر میرسد این تصمیم خلیفه دوم در بازگرداندن سرزمین فدک به خاندان پیامبر و وارثان دخترش ـ با اینکه خودش در ماجرای غصب آن نقش اساسی ایفاء کرد ـ از روی ناچاری و تعدیل افکار عمومی باشد. چون در زمان خلافت ابوبکر به دلیل ظلم و ستمی که در حق خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ بعمل آمد و مال شخصی آنها را غصب کردند، افکار عموم مردم که از طرفی ناظر بر این اذیت و آزارها و از طرفی هم متوجه حقیقت و واقعیت مطلب بودند، نسبت به خلیفه بدبین گشت.
3ـ خلیفه سوم (عثمان بن عفان) که در ایام خلافتش دوباره این سرزمین را غصب کرده و درباره آن حتی از روش خلیفه اول هم تعدی کرده بجای اینکه آن را از بیت المال قرار دهد، به مروان بن حکم واگذار کرد، مروان هم تا پایان خلافت عثمان از آن استفاده میکرد.[4]
بعد از پایان یافتن ایام خلافت عثمان، آنچه که از مجموع کتابهای تاریخ برداشت میشود این است که، علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ سرزمین فدک را از دست مروان بن حکم گرفت و با اقتدا به پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ آن را از اموال شخصی فاطمه ـ علیها السلام ـ دختر پیامبر بشمار آورد و به عنوان میراث، خود و اولادش آن را در اختیار گرفتند و درآمدش را به صلاحدید مصرف مینمودند.[5]
فدک در ایام خلافت حاکمان بنی امیه:
1ـ معاویه بن ابوسفیان در دوران زمامداریش سرزمین فدک را از فرزندان زهرا ـ علیها السلام ـ گرفته و به تصرف خویش درآورد و آنرا بین سه نفر تقسیم کرد، یک سوم آن را به مروان بن حکم و یک سوم آن را به عمر بن عثمان و یک سوم آن را به پسرش یزید بخشید، بعد از آنها به مرور زمان همه آن سرزمین در اختیار عمر بن عبدالعزیز درآمد.[6]
2ـ عمر بن عبدالعزیز در دوران سلطنتش، تصمیم گرفت این سرزمین را به صاحبانش برگرداند. به استاندارش در مدینه نامهای نوشت که فدک را به فرزندان فاطمه ـ علیها السلام ـ تحویل نماید اما متأسفانه اطرافیانش در این تصمیم بر او ایراد گرفته و او را تحت فشار قرار دادند که این عمل بر خلاف روش خلیفه اول و دیگر خلفاء گذشته است و تهدید کردند که عدول از طریقه آنها جایز نیست. پس به ناچار سرزمین فدک را نگه داشت ولی درآمد آن را به فرزندان فاطمه ـ علیها السلام ـ تحویل میداد.[7]
3ـ بعد از عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک در زمان حکومتش، چشم طمع به فدک پردرآمد انداخته و آن را در اختیار گرفته و از سودهای بدست آمده از آن استفاده میکرد و بر خلاف عمر بن عبدالعزیز راضی نشد درآمد آن را هم به اولاد فاطمه ـ علیها السلام ـ برساند و آنها را از حقشان محروم کرد.
و این ظلم و تعدی به عترت پیامبر و غصب حق آنها تا پایان حکومت بنی امیه ادامه پیدا کرد.[8]
فدک در ایام خلافت حاکمان بنی عباس:
1ـ ابوالعباس سفاح هنگامیکه به حکومت رسید شاید بخاطر تثبیت موقعیت خود و جلب نظر بعضی از هاشمیین، یا به دلایلی دیگر فدک را به عبداللَّه بن حسن از نوادگان امام حسن ـ علیه السلام ـ رد کرد.[9]
2ـ منصور عباسی در ایام زمامداریش فدک را از اولاد امام مجتبی ـ علیه السلام ـ گرفته و به تصرف خویش درآورد و تضییع حق آنها کرد.[10]
3ـ پس از منصور، مهدی عباسی است که در ماجرای فدک به راه صواب رفته، آن را به صاحب حق برگرداند.
4ـ موسی بن مهدی عباسی بعد از پدرش متأسفانه بناء را بر ظلم و تعدی گذاشته، سرزمین فدک را غصب کرد و از آن استفاده میکرد. پس از او هم ماجرای فدک بهمین منوال توسط دیگر خلفاء بنی عباس ادامه پیدا کرد تا اینکه زمان حکومت مأمون فرا رسید.[11]
5ـ مأمون عباسی یکی از حاکمان بنی عباس است که در ماجرای فدک به راه صواب مشی کرد که چون حقیقت مطلب را میدانست و از اساس ماجرا اطلاع داشت به استاندارش در مدینه نوشت:[12] فدک از آنِ فاطمه دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ بوده که پدرش به او بخشیده بوده است و حق او ضایع شده است. تا اینکه گفته: این مطلب روشن و مسلم است و تاریخ آن را گواهی میدهد. پس الان لازم است به صاحبانش برگردد و به دستور او بازگردانده شد.
6ـ متوکل عباسی در ایام حکومت ظالمانهاش، این سرزمین را از وارثان دختر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ گرفته به شخصی به نام عبداللَّه بن عمر بازیار واگذار کرد تا از آن استفاده کند. عبداللَّه بن عمر هم به مردی به نام بشر بن بنی امیه دستور داد یازده درختی که در این سرزمین توسط پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ غرس شده را قطع کند پس بشر هم آنها را قطع کرد و اعضایش فلج گشت.[13] بعد از متوکل هم احدی از حاکمان آن را به اولاد فاطمه برنگرداند و ماجرای غم انگیزش بصورت ظلم و تعدی ادامه پیدا کرد.[14]
این خلاصهای بود از سیر تاریخی فدک در دوران حاکمان تاریخ که رفتار متفاوت آنها نمایانگر است.
منابعی دیگر برای مطالعه بیشتر:
1ـ شرح نهج البلاغه ابن الحدید، ج 16.
2ـ فدک فی التاریخ للصدر، ص 20 الی 25.
3ـ الفدک، للموسوی القزوینی.
--------------------------------------------------
[1] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 16 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 21.
[2] . سیره حلبی، ج 3، ص 391 ـ کشکول السید حیدر آمدی ـ الفدک للموسوی القزوینی، ص 175.
[3] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 21.
[4] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 22.
[5] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 22.
[6] . فدک فی التاریخ، للصدر ـ نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 216
[7] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 23 ـ فدک للموسوی القزوینی، ص 57.
[8] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 23.
[9] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 23.
[10] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24 ـ نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217.
[11] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24.
[12] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217 ـ وفاء الوفاء، سمهودی، ج 2، ص 160 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24.
[13] . نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 217 ـ فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24.
[14] . فدک فی التاریخ، للصدر، ص 24
حضرت فاطمه(س) تنها یک تفکر یا تصور یک حقیقت حیاتبخش نیست، بلکه تجسمی عینی و زنده از برکت خداوند بر انسان است. حضرت امام صادق(ع) فرمود: فاطمه نزد خدای تعالی 9 اسم دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.
فاطمه: رسول خدا فرمود: زیرا او و شیعیانش از آتش جهنم قطع شدهاند. (فاطمه به معنای قطعشده و بریده است.) و نیز امام صادق(ع) فرمود: زیرا او از هر شر و بدی بریده شده است و نیز چون مردم از رسیدن به معرفت کامل او قطع شدهاند.
صدیقه: زیرا او هرگز در زندگی جز راست نگفت و هر آنچه پدر بزرگوارش فرمود، تصدیق کرد. رسول خدا به امیرالمومنین فرمود: یا علی، من به فاطمه سفارشهایی کردهام که به تو بگوید. او هر چه گفت بپذیر، زیرا او راستگوست، بسیار راستگو.
مبارکه: برکت به معنای خیر فراوان است و از فاطمه نسل فراوانی به عالم اسلام هدیه شده، لذا در بعضی از تفاسیر آمده است که در آیه ?انا اعطیناک الکوثر? (ای رسول گرامیما به تو خیر کثیر عطا کردیم) منظور، فاطمه(س) است.
طاهره: امام باقر(ع) فرمود: زیرا او از هر ناپاکی ظاهری و هر گونه ناپاکی دامن، مبراست.و نیز طبق روایات متعدد، آیه تطهیر (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) درباره حضرت فاطمه نازل شده است. پس فاطمه طاهره است زیرا هر گونه رجس و پلیدی و ناپاکی از وجود مقدسش دور است.
زکیه: زکاة هم به معنای رشد و نمو و هم به معنای طهارت است، بنابراین زکیه، هم یعنی از فاطمه نسل پرباری پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و هم اینکه او وجودی است پاک و طاهر.
راضیه: زندگی کوتاه حضرت فاطمه با غم و اندوه و نیز با تلاش و سختی همراه بود. او زندگی بسیار مشکلی را پشت سر گذاشت ولی هرگز لب به شکایت باز نکرد، بلکه همواره خدای بزرگ را شکر میکرد و راضی بود. روایت شده روزی رسول خدا حضرت فاطمه را دید که لباس خشنی بر تن داشت و با دستهای مبارکش آسیاب میکرد در حالی که طفل کوچک خود را هم شیر میداد. رسول خدا گریان شد و فرمود: ای دخترکم، تلخی این دنیا را بچش، برای رسیدن به شیرینی آخرت.حضرت فاطمه نه تنها لب به شکایت باز نکرد، بلکه عرض کرد: ای رسول خدا، من خدا را برای نعمتهایش سپاسگزارم. و نیز روزی امیرالمومنین از رسول خدا خواست اگر ممکن باشد برای فاطمه مستخدمهای بگیرد، اما رسول خدا تسبیح فاطمه را به آنها تعلیم فرمود. حضرت زهرا پس از شنیدن این دستور پیغمبر اکرم سه بار فرمود: من از خدا و رسولش راضیم.
مرضیه: تمام کارهای حضرت فاطمه مورد رضایت خدا و رسول بود. رسول خدا هیچگاه بر فاطمه غضب نکرد، به او خرده نگرفت و برعکس، گاهی میفرمود: فداها ابوها. (پدرش به قربانش). اینچنین است که رسول خدا رضای فاطمه را رضای خدا میدانست و میفرمود: خدا از غضب فاطمه غضب میکند و از رضایت او راضی میشود.
محدثه: امام صادق(ع) در این مورد فرمود: زیرا ملائکه از آسمان فرود میآمدند و با او سخن میگفتند.در فرهنگ اسلامی محدثان راستین همواره از حرمت و منزلت ویژهای برخوردار بودهاند، محدثان و راویان در حفظ و حراست از گنجینههای معارف و ارزشهای دینی و ذخایر گرانمایه مکتب تشیع و رشد و تعالی فرهنگ غنی اسلامی نقش اول را داشتهاند و حامل ودایع و امانتهای گرانقدر الهی و رازدار اسرار آل رسول بودهاند.
قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء ( سلام الله علیها) :
لا تُصَلّى عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَ اللّهِ وَ عَهْدَ أبى رَسُولِ اللّهِ فى أمیر الْمُؤمنینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَ أخَذُوا إرْثى، وَ خَرقُوا صَحیفَتى اللّتى کَتَبها لى أبى بِمُلْکِ فَدَکِ.
افرادى که عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام) شکستند، و در حقّ من ظلم کرده و ارثیّه ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدک پاره کردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.
بیت الأحزان: ص 113، کشف الغمّة: ج 2، ص 494.
مظهر تمام اسماء جمال الهی در نقطه زاء زهرایی است ،
ذات اقدس خطاب به پیامبراکرم که عالم طفیل وجود اوست می فرماید : لَوْلَاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاک (11) سر خلقت افلاک تو هستی و لولا علی لما خلقتک و اگر علی نبود این سر خلقت را که پیغمبر است خلق نمی کردم و لو لا فاطمه لما خلقتکما.
مرحوم غروی اصفهانی (کمپانی) در این شعرش غوغا کرده :
ناطقه مــرا مگر روح قدس کـنـد مدد
تـا که ثنای حضرت سیده نساء کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره بر مبدا و منتهی کند
صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل
وهم چگونه وصف آیینه حق نما کند
در روایتى عبارت «فى زجاجة کانّها کوکب درّى...»10 به وجود بزرگوار صدّیقه کبرى فاطمه زهراعلیها السلام تأویل شده و به حسب آن روایت، ایشان مانند ستارهاى درخشان در میان بانوان جهان است.11 به همین جهت است که وقتى شخصى از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم پرسید که: مریم با فضیلتتر است یا فاطمه؟ آن حضرت نخست در پاسخ سکوت نمود تا آنکه آن شخص بار دیگر سؤال کرد: یا رسول اللّه! فاطمه افضل است یا مریم؟ پیامبرگرامى در پاسخ فرمود: «فاطمه در دنیا و آخرت بافضیلتتر است.» و در روایتى نیز آمده است که: «برترین زنان جهان چهار تن هستند: آسیه، مریم، خدیجه و فاطمهعلیهم السلام، اما فاطمه برترین آنهاست.» و در روایتى دیگر آمده است: «مریم برگزیده زنان عصر خود، اما فاطمه برگزیده زنان همه زمانها است.»
10. نور / 35.
11. همان
روایاتى از امام صادقعلیه السلام و دیگر امامان نقل شده است که به حسب آنها، «لیلة» در سوره «قدر» به حضرت فاطمه علیها السلام تأویل شده است و در آن روایات، «قدر» به معناى خدا دانسته شد و لذا گفتهاند:
«هر کس فاطمه را آن چنان که حقّ اوست، بشناسد، در حقیقت «لیلةالقدر» را درک کرده است.»9
9. تفسیر قمى، ج 1، ص 103.
محدثان و مفسران شیعه و گروهى از دانشمندان سنى مى نویسد:
وقتى آیه <وآت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل >(1) نازل شد پیامبر (ص ) دختر خود حضرت فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار کرد.(2) ناقل این مطلب ابوسعید خدرى یکى از صحابه بزرگ رسول اکرم (ص) است .
کلیهء مفسران شیعه و سنى قبول دارند که آیه در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل شده است و دختر آن حضرت بهترین مصداق بارى <ذا القربى >است . حتى هنگامى که مردى شامى به على بن الحسین زین العابدین (ع ) گفت : خود را معرفى کن , آن حضرت براى شناساندن خود به شامیان آیهء فوق را تلاوت کرد و این مطلب چنان در میان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامى , در حالى که سر خود را به عنوان تصدیق حرکت مى داد, به آن حضرت چنین عرض کرد :
به سبب نزدیکى و خویشاوندى خاصى که با حضرت رسول دارید خدا به پیامبر خود دستور داده که حق شما رابدهد .(3)
خلاصهء گفتار آنکه آیه در حق حضرت زهرا (س ) و فرزندان وى نازل شده و مورد اتفاق مسلمانان است , ولى این مطلب که هنگام نزول این آیه پیامبر (ص ) فدک را به دختر گرامى خود بخشید مورد اتفاق دانمشندان شیعه و برخى ازدانشمندان سنى است .
کشمکشهاى سقیفه در راه انتخاب خلیفه به پایان رسید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت . حضرت على (ع) باگروهى از یاران با وفاى او از صحنهء حکومت بیرون رفت , ولى پس از تنویر افکار و آگاه ساختن اذهان عمومى , براى حفظ وحدت کلمه , از در مخالفت وارد نشد و از طریق تعلیم و تفسیر مفاهیم عالى قرآن و قضاوت صحیح و احتجاج واستدلال با دانشمندان اهل کتاب و... به خدمات فردى و اجتماعى خود ادامه داد.
امام (ع) در میان مسلمانان واجد کمالات بسیارى بود که هرگز ممکن نبود رقباى وى این کمالات را از او بگیرند. اوپس عم و داماد پیامبر گرامى (ص), وصى بلافصل او, مجاهد نامدار و جانباز بزرگ اسلام و باب علم نبى (ص) بود.هیچ کس نمى توانست سبقت او را در اسلام و علم وسیع و احاطهء بى نظیر وى را بر قرآن و حدیث و بر اصول و فروع دین بر کتابهاى آسمانى انکار کند یا این فضایل را از او سلب نماید.
در این میان , امام (ع ) امتیاز خاصى داشت که ممکن بود در آینده براى دستگاه خلافت ایجاد اشکال کند و آن قدرت اقتصادى و در آمدى بود که از طریق فدک به او مى رسید.
از این جهت , دستگاه خلافت مصلحت دید که این قدرت را از دست امام (ع ) خارج کند, زیرا این امتیاز همچون امتیازات دیگر نبود که نتوان آن را از امام (ع) گرفت .
فدک چنانکه نوشتیم،چون با نیروى نظامى گرفته نشد،و مردم آن با پیغمبر آشتى کردند، خالصه او بحساب مىآمد.وى نخست در آمد این مستغل را بمصرف مستمندان بنى هاشم، شوى دادن دختران،داماد کردن پسران آنان،و مصرفهاى دیگر مىرسانید.سپس آنرا بدخترش فاطمه داد (2) اکنون خلیفه چنین تشخیص داده است که پیغمبر بعنوان رئیس مسلمانان در آن مال تصرف مىکرده است،نه بعنوان مالک.پس حالا هم حق تصرف در آن با حاکم است،نه با دختر پیغمبر.فاطمه (ع) ناچار نزد ابو بکر رفت و گفتگوئى چنین میان آنان رخ داد:
-ابو بکر!وقتى تو بمیرى ارث تو به چه کسى مىرسد؟
-زنان و فرزندانم!
-چه شده است که حالا تو وارث پیغمبرى نه ما؟
-دختر پیغمبر!پدرت درهم و دینارى زر و سیم بجا نگذاشته!
-اما سهم ما از خیبر و صدقه ما از فدک چه مىشود؟
-از پدرت شنیدم که«من تا زنده هستم در این زمین تصرف خواهم کرد و چون مردم مال همه مسلمانان خواهد بود» (3) .
-ولى پیغمبر در زندگانى خود این مزرعه را به من بخشیده است!
-گواهى دارى؟ -آرى.شوهرم على (ع) (4) و ام ایمن گواهى مىدهند.
-دختر پیغمبر مىدانى که ام ایمن زن است و گواهى او کامل نیست.باید زنى دیگر هم گواهى دهد.
یا مردى را گواه بیاورى.
و بدین ترتیب فدک بتصرف حکومت در آمد.
و دلیل آن را
ابن ابى الحدید معتزلى با ظرافت طنزآمیز خود چنین می داند:
از على بن فارقى مدرس مدرسه غربى بغداد پرسیدم:
فاطمه راست مىگفت؟
-آرى!
اگر راست مىگفت چرا فدک را بدو برنگرداندند؟وى با لبخندى پاسخ داد:
-اگر آنروز فدک را بدو مىداد فردا خلافتشوهر خود را ادعا مىکرد و او هم مىتوانستسخن وى را نپذیرد.چه قبول کرده بود که دختر پیغمبر هر چه مىگوید راست است.
1. اسراء / 23.
۲ تفسیرفرات کوفى، ص 118 و 119