مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

همراهی جاودانه قرآن و علی علیه السلام

ابو ثابت، غلام ابوذر می گوید:

در جنگ جمل من در لشکر علی بودم. وقتی عایشه، همسر پیامبر را دیدم که در صف مقابل، رو در روی علی به جنگ برخاسته است، مثل عده دیگری از مردم، تردید و دودلی ذهن مرا به خود مشغول داشت. تا ظهر در این تردید باقی ماندم. هنگام ظهر تردید از دلم رخت بربست و بر حقانیت علی یقین کردم و در رکاب او جنگیدم. پس از پایان جنگ به مدینه آمدم و به حضور یکی دیگر از همسران پیامبر - امّ سلمه - شتافتم، و به آن بانو عرض کردم:

نیامده ام که از شما درخواستی داشته باشم. من غلام ابوذر هستم و از جنگ جمل می ایم.

آن بانو به من خوش آمد گفت و من هم گزارش حضور خود در جبهه جنگ جمل را بیان کردم.

او به من فرمود:

آن هنگام که دلها به تردید افتادند تو کجا بودی؟

من ماجرای دودلی خود را تا هنگام ظهر و سپس جنگیدن در رکاب علی را برایش تعریف کردم.

جناب امّ سلمه، پس از شنیدن داستان من، فرمود:

آفرین بر تو که از یاری علی دست نکشیدی. من از پیامبر شنیدم که می فرمود:

علی مَعَ الْقُرْانِ وَ الْقُرانُ مَعَ عَلی، لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ.

علی همیشه همراه قرآن است، و قرآن هم با علی است، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنکه در کنار حوض کوثر بر من فرود ایند.(53)  

(53)- المستدرک علی الصحیحین 3/134.

حق همیشه با علی است

وقتی که حضرت علی برای جنگ با اصحاب جمل عازم بصره بود، پیش از حرکت به نزد جناب اُمّ سَلَمه، همسر گرامی رسول خدا آمد تا از او خداحافظی کند.

جناب امّ سلمه گفت:

در حفظ و پناه خداوند حرکت کن، که سوگند به خدا، تو بر حق هستی و حق همیشه با توست. اگر نبود فرمان خدا و رسولش که به ما - همسران پیامبر- فرموده اند تا خانه نشینی اختیار کنیم، همراه تو حرکت می کردم. اما عزیزترین و بهترین کسانم را که از جانم بیشتر دوستش دارم - یعنی پسرم را - همراه تو می فرستم تا در رکاب تو بجنگد.(51)

امّ سلمه خوب می دانست که چه می گوید. او آنچه را که گفت از پیش خود نگفت. او هم مانند بسیاری از مردم شنیده بود که پیامبر می فرمود:

رَحِمَ اللّهُ عَلِیاً، اللّهُمَّ اَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ.

خدا علی را مورد رحمت خویش قرار دهد. بار الها حق را هر طور که علی گردید، همراه با او بگردان.(52)

یعنی هر کجا که علی است، حق هم آن جاست. 

 

(51)- المستدرک علی الصحیحین 3/129.

(52)- المستدرک علی الصحیحین 3/135- سن ترمذی 5/633.

گواهان غدیر

روزی علی علیه السلام در میدان شهرِ کوفه با مردم، به احتجاج برخاست. حضرت در مقابل آنها ایستاد و فرمود:

شما را به خدا سوگند می دهم که هر کس در غدیر خم از پیامبر به گوش خود درباره من چیزی شنیده است برخیزد و گواهی دهد.

سی تن از اصحاب برخاستند که دوازده تن از آنها بدری بودند. یعنی از کسانی بودند که در نبرد بدر در رکاب رسول خدا حضور داشتند، و با مشرکان می جنگیدند. آنها گفتند: ما در روز غدیر خم دیدیم، رسول خدا پس از ادای فریضه نماز، در برابر دیدگان همه قرار گرفت و خطبه خواند و فرمود:

أَلَستُ أولی بِالمؤمِنینَ مِن أَنفُسِهم؟(46)

ایا من از همه مؤمنان نسبت به خودشان برتر نیستم؟

همه پاسخ دادند:

آری ای رسول خدا.

چرا که پیش تر از آن خطاب قرآن را به مؤمنان شنیده بودند که:

 النبی أَولی بِالمؤمنینَ مِن اَنفُسِهم.(47)

از این رو همه اقرار نمودند که ولایت پیامبر نسبت به مؤمنان از ولایت آنها نسبت به خودشان برتر است.

پس از گرفتن این اقرار، پیامبر دست علی را گرفت و بلند نمود و فرمود:

مَن کنُتُ مَولاه فَهذا علی مَولاه.(48) اللّهم والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ.

هر کس که من مولا و سرپرست او هستم. این علی نیز مولای اوست. بارالها، دوستدار او را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار.(49)

امّا در میان آن جماعت، سه نفر به این ماجرا گواهی ندادند. یکی از آن افراد، انس بن مالک بود. او گفت: من پیر شده ام و فراموشی بر من عارض گشته است. حضرت علی آنها را نفرین کرد و درباره انس هم فرمود:اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به پیسی و برص مبتلا سازد بطوری که عمّامه آن را نپوشاند انس از جای برنخاست مگر آنکه لکه های سپیدی بر پوست بدنش ظاهر شد و دچار پیسی گردید.(50)  

 

(46)- یا ینگونه فرمود: أَ تَعلَمونَ أنّی اَولی بِالمؤمنینَ مِن أَنفُسِهم؟ یا می دانید که من از همه مؤمنان نسبت به خودشان برتر هستم؟ یعنی پیامبر حتی نسبت به جان مؤمنان ولیت دارد.

(47)- احزاب /6

(48)- ین جمله به گونه دیگری هم نقل شده است: فهذا ولی مَن انا مَولاهُ.
در ضمن بری آنکه کسی گمان نکند مولا یا ولی در عبارت به معنی دوست می باشد، پیامبر عبارت پیشین را فرمود که: ألستُ أَولی بِالمؤمنینَ مِن اَنفُسِهم؟

(49)- در سنن ابن ماجه 1/43، صحیح مسلم 15/180، المستدرک علی الصحیحین 3/118 ین بیان آمده است.

(50)- مسند احمدبن جنبل 4/370.

اعلان برائت

سال نهم هجری است. یک سال از فتح مکه می گذرد. هنوز باقیمانده مشرکان به مکه آمد و شد می کنند و به رسم جاهلیت به زیارت کعبه می پردازند. یکی از عادات زشت و ناپسند آنها آن است که در مراسم زیارت خانه خدا ،گاهی برهنه و عریان می شوند و سوت زنان و کف زنان به گرد خانه خدا طواف می کنند.(44)

خداوند از اینکه، کعبه، نخستین پایگاه توحید، هنوز از لوثِ وجود مشرکان و کافران، پاک نشده، ناخرسند و ناخشنود است. از این رو در سال نهم هجرت، ایات نخستین سوره توبه در اعلان رسمی برائت از مشرکان، و ممنوعیت ورود آنها به حریم مسجد الحرام نازل می شود، و پیامبر از سوی خداوند دستور می یابد تا از ورود مشرکان به حریم پاک کعبه جلوگیری کند. و پس از پایان مهلتی چهار ماهه، بخاطر پیمان شکنی ایشان، ریشه شرک و کفر را بخشکاند. یا از بت پرستی دست بردارند و اسلام بیاورند، و یا آماده نبرد همه جانبه گردند. پیامبر ایات نازل شده را بصورت فرمانی که باید برای مشرکان خوانده شود، به ابوبکر می دهد. و از او می خواهد تا آن را ببرد و بر ایشان بخواند. امّا پس از اعزام ابوبکر به این ماموریت بسیار مهم، جبرئیل نازل می شود و از سوی خدا فرمانی تازه می آورد. دنباله ماجرا را از زبان حضرت علی می شنویم:

وقتی که ایات دهگانه آغاز سوره توبه بر پیامبر نازل شد، پیامبر به ابوبکر ماموریت داد تا آنها را بر اهل مکه بخواند. سپس پیامبر مرا خواست و فرمود: فوری به دنبال ابوبکر برو، هر کجا که به او رسیدی ایات را از او بگیر و خودت آن را بر مشرکان بخوان.

ابوبکر سراسیمه به حضور پیامبر رسید و عرض کرد:

ای رسول خدا، ایا درباره من ایه ای نازل شده است؟ پیامبر فرمود:

نه، امّا جبرئیل به نزد من آمد و فرمود:

لَنْ یؤَدّی عَنْکَ اِلا اَنْتَ اَوْ رَجُلٌ مِنْکَ.

هرگز وحی خدا جز بوسیله خودت یا مردی که از خود تو باشد به مردم ابلاغ نمی شود.(45) 

 

(44)- سوره انفال یه 35.

(45)- تفسیر الدّر المنثور ج 4 ص 122.

حدیث غدیر

1- ابن کثیر گوید:

ابو جعفر محمدبن  جریر طبری صاحب تفسیر و تاریخ نسبت به حدیث غدیر اعتنای فراوان داشته و دو جلد کتاب درباره آن گرد آورده و طرق  الفاظ آن را در آنه آورده است.

(البدایة و النهایة 1/208)

2- علامه امینی گوید :

علامه مقبلی که در جلد 1 ص 142 شرح حال او را آوردیم بعد از ذکر طرق این حدیث گفته است : اگر چنین حدیثی امر معلومی نباشد پس هیچ امر معلومی در دین نخواهیم داشت و

و سید امیر محمد صنعانی که در کتاب «الروضة  الندیة شرح تحفة العلویة»  نام او آمده گویید : حدیث غدیر در نزد بیشتر پیشوایان علم حدیث ، متواتر است . حافظ ذهبی در کتاب « تذکرة الحفاظ »در شرح حال طبری گویید : محمد بن جریر طبری آن کتابی نوشته است، و من بر آن اطلاع یافتم و از کثرت طرق آن در شگفت ماندم.

(الغدیر 1/157-158)

3- علامه ابن مغازلی شافعی (م483) گوید:

از شهربن حوشب  از ابو هریره روایت است که گفت : هر که روز هیجدهم ذی حجه را روزه بدارد ثواب شصت ماه روزه برلی او نوشته میشود و آن روز ، روز غدیر خم  است که پیامبر دست علی را گرفت و فرمود : آیا من به مومنان از خودشان سزاوار تر نیستم ؟ گفتند : چرا، ای رسول خداغ ، فرمود « هر که را من مولای اوییم پس علی بن ابیطالبمولای اوست»‌ عمر ابن خطلب گفت : به به به تو ای علی بن ابی طالب که مولای من و مولای هر مومنی گشتی ! آن گاه خداوند این آیه را فرستاد  ___ الیوم اکملت لکم دینکم ____

(مناقب ابن مغازلی /19 . و آیه در سوره مائده/3)

پرچمدار پیروز

در جنگ مسلمانان با یهودیان خیبر، هر یک از سرداران مسلمان، که برای فتح قلعه های خیبر اقدام می کرد، شکست خورده و ناکام بازمی گشت. چند روز که گذشت وخبری از پیروزی نشد، پیامبر فرمود:

لاُعْطِینَّ الرّایةَ غَداً رَجُلاً یفْتَحُ اللّهُ عَلی یدَیهِ.

فردا پرچم جنگ را بدست رادمردی می سپارم، که خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما می کند.

آن شب را مسلمانان در این گفتگو سپری می کردند، که فردا پیامبر پرچم جنگ را به دست چه کسی خواهد سپرد؟

صبح فردا، مردم در حضور پیامبر جمع شدند و منتظر ماندند. هر کدام امید آن را داشتند که پیامبر پرچم را به او بسپارد. پیامبر سراغ حضرت علی را گرفت.

به آن حضرت عرض کردند که او بر اثر درد چشم بستری است. پیامبر فرمود: او را بیاورید. وقتی علی آمد پیامبر از آب دهان مبارک خویش بر چشم علی کشید و برای او دعا فرمود. چشم دردِ علی فوری بر طرف شد. گویا که اصلاً آن چشم بیمار نبوده است. سپس پیامبر پرچم را به او داد، و از او خواست که به میدان نبرد بشتابد. علی پرسید: ای رسول خدا، با آنان تا آنجا بجنگم که مسلمان شوند؟

پیامبر فرمود: به آرامی به سوی آنان برو و در قلعه هایشان فرود ای و ایشان را به اسلام دعوت کن و حق خدا را بر آنان بگو. سوگند به خدا که اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، از شتران سرخ موی گرانبهای، برای تو با ارزش تر خواهد بود.(43)

علی هم رفت و همانطور که پیامبر فرموده بود فاتح قلعه های خیبر شد. 

(43)- صحیح بخاری ج 14 ص 242.

قاتل منافقان

یک روز پیامبر با عده ای از اصحاب از راهی می گذشت. کفش پیامبر پاره شد و از پایش در آمد. علی علیه السلام کفش را برداشت و مشغول تعمیر آن شد.

پیامبر چند قدم رفت و ایستاد، و آنگاه رو به اصحاب کرد و فرمود:

اِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یقاتِلُ عَلی تَأْویلِ الْقُرانِ کَما قاتَلْتُ عَلی تَنْزیلِه.

در میان شما کسی است که بر اساس تأویل - باطن - قرآن خواهد جنگید، چنان که من براساس تنزیل - ظاهر- قرآن جنگیدم.

قرآن صریحاً به پیامبر دستور می دهد:

 یا ایها النَّبی جاهِدِ الْکُفارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیهِم.(41)

ای پیامبر! با کافران و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر.

کافران معلوم بود که چه کسانی هستند، و جنگ با ایشان بر اساس ظاهر و تنزیل قرآن است. اما منافقان معلوم نبود چه افرادی هستند، درنتیجه پیکار با آنها براساس تاویل - باطن قرآن - است. از این رو پیامبر با کافران جنگید و علی با منافقان.

ابوبکر که در جمع حضور داشت از پیامبر پرسید:

ایا من همان کسی هستم که فرمودید؟

پیامبر فرمود: خیر.

عمر پرسید: مخاطب شما من نیستم؟

باز هم پیامبر فرمود: خیر.

آنگاه رسول خدا افزود:

مخاطب من کسی است که کفش مرا تعمیر می کند.

همراهان پیامبر به علی گزارش دادند که آن حضرت درباره او چه فرموده است. اما علی سر بلند نکرد. گویا خود، سخن پیامبر را شنیده بود.(42)

گفتنی است دراینجا پیامبر برای معرفی فرد مورد نظر، نشانه ای بیان می کند که حاضران به روشنی فهمیدند، منظور پیامبر چه کسی است. چنین روشی برای معرفی و تعیین مصداق متداول است. همانگونه که در ایه ولایت، برای معرفی جانشینِ پیامبر، نشانه ای بیان شد که تنها یک نفر مصداق آن قرار گرفت: «ولی شما پس از خدا و رسول، مؤمنانی هستند که در حال رکوع، زکات می پردازند». و این بدان معنا نیست که هر مؤمنِ دارای
این وصف ، ولی امر مسلمانان خواهد بود. یا هر کس که کفش پیامبر را تعمیر نماید، براساس تأویل قرآن خواهد جنگید 

 

(41- توبه / 73 ، تحریم /9 .

(42- المستدرک علی الصحیحین 3/132، سنن ترمذی 5/634، کنز العمّال 6/155ح 3585.

داوری درست

قضاوت، امر بسیار دشوار و مهمی است. عده بسیاری در داوری میان دو نفر دچار اشتباه می شوند. اما باید دانست که حضرت علی هیچگاه و در هیچیک از قضاوتهای خود خطا نمی کرد.

علت این امر را از زبان علی علیه السلام می شنویم:

پیامبر به من دستور داد که به یمن بروم و آنان را به اسلام دعوت کنم و احکام خدا و حلال و حرام او را برایشان بیان نمایم. به آن حضرت عرض کردم:

ای رسول خدا، من جوان هستم. مرا به سوی قومی اعزام می فرمایی که در میان آنها حوادث و مشکلاتی رخ می دهد، و ناگزیر باید بین آنها داوری کنم. با این سنّ کم و نداشتن تجربه داوری، ممکن است از عهده انجام این کار دشوار برنیایم.

پیامبر به من فرمود:

چاره ای نیست یا تو باید بروی و یا من.

من هم عرض کردم:

اگر چاره ای نیست امر شما را اطاعت می کنم.

آنگاه پیامبر درباره من فرمود:

إِنْطَلِقْ ، فَاِنَّ اللّهَ یثَبِّتُ لِسانَکَ وَ یهْدی قَلْبَکَ.

علی جان حرکت کن، که خداوند زبان تو را در بیان حق ثابت و استوار می سازد و قلب تو را در داوری درست هدایت می کند.

پس از این فرمایشِ پیامبر، هرگز در درستی داوری میان دو نفر دچار تردید و دودلی نشدم.(40) 

 

(40)- تفسیر الدّر المنثور ج 4 ص 125. و مسند احمد حنبل ج 1 ص 182. عبارت مسند احمد حنبل چنین است: اِنَّ اللّهَ سَیهْدی لِسانَکَ وَ یثَبِّتُ قَلْبَکَ.

شباهت علی(ع) به عیسی علیه السلام

حضرت علی می گوید : رسول اکرم مرا طلبید و به من فرمود:

یا عَلی! اِنَّ فیکَ مِنْ عیسی - علیه الصلوة و السلام - مَثَلاً، اَبْغَضَتْهُ الْیهُودَ حتّی بَهَتُوا اُمَّهُ، وَ اَحَبَّتْهُ النَّصاری حَتّی اَنْزَلُوهُ بِالْمَنْزِلَةِ الَّتی لَیسَ بِها.

علی جان! در تو شباهتی از عیسی است و آن اینکه : یهودیان چنان درباره اش دشمنی می ورزیدند که به مادرش بهتان و افترا زدند، و مسیحیان آنچنان در دوستی او پیش رفتند که وی را تا مرتبه ای که شایسته آن نبود بالا بردند.

یعنی یهودیان به حضرت مریم تهمت زنا زدند و مسیحیان عیسی را پسر خدا خواندند. درباره حضرت علی علیه السلام هم دیدیم که گروهی او را سبّ و لعن می کردند و عده ای هم او را تا مرتبه خدایی بالا می بردند. امّا پیروان راستین حضرت علی علیه السلام به عنوان «خیر البرّیة» - بهترین مردم - نامدار شده اند. اینان درباره حضرت علی علیه السلام همان اعتقادی را دارند،که درایات قرآن آمده و پیامبرنیز بیان فرموده است. پس از نقل حدیث فوق، حضرت علی علیه السلام خطاب به مردم فرمود:

آگاه باشد، که دو گروه درباره من هلاک می شوند:

یک گروه، آنانکه خود را دوستدار من می دانند، اما سرکشی می کنند و درباره من تندروی می کنند و آنچه را که شایسته آن نیستم، مدّعی می شوند.

و گروه دوم، دشمنانی که به من افترا می بندند و تا آنجا بدگویی می کنند که به من تهمت می زنند.

مردم! آگاه باشید که من پیامبر نیستم و به من وحی نمی شود. اما من تا آنجا که توان دارم، به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل می کنم.

هر فرمانی که درباره اطاعت از خدا به شما می دهم، چه بخواهید و چه نخواهید، باید که از من اطاعت کنید. اما اگر من یا هر کس دیگری شما را به معصیت خدا فرمان داد، هرگز از او فرمان نبرید. فرمانبری فقط در اموری است که روشن است اطاعت خدا در آن است.(39)  

(39)- المستدرک ج 3 ص 133.

علی(ع) در سنت *شباهت به هارون علیه السلام*

 

وقتی مسلمانان برای جنگ با رومیان آماده حرکت شدند، پیامبر حضرت علی را در مدینه باقی گذارد و فرمود:

علی جان! مدینه در این شرایط جز با وجود من یاتو سامان نمی پذیرد. دشمن منتظر است با خروج من از مدینه، به شهر حمله کند. و من هم به فرمان خدا باید به تبوک بروم. اما اگر تو در مدینه بمانی کسی جرأت حمله به مدینه را نخواهد داشت.

منافقان - همان دشمنان علی - شایعه پراکندند، که چون علی از همراهی با پیامبر در جنگ با رومیان سرپیچی کرده است، پیامبر بناچار برای حفظ آبرو، او را در مدینه گذارده است.

حضرت علی پس از شنیدن این شایعه، فوری سلاح برگرفت، لباس رزم پوشید و خود را به اردوگاه پیامبر رسانید. خدمت حضرت شرفیاب شد و عرض کرد:

ای رسول خدا، دشمن شایع کرده است که شما بخاطر سرپیچی من از رفتن به جنگ، مرا در مدینه با کودکان و پیرمردان و بیماران باقی گذارده اید. اینک من به لشگر پیوسته ام و منتظر فرمان شما هستم.

پیامبر وقتی سخن علی را شنید فرمود:

مدینه جز با وجود من یا تو سامان نمی پذیرد.

و آنگاه افزود:

اَما تَرْضی اَنْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی اِلا اَنَّهُ لانَبِی بَعْدی؟

ایا راضی نیستی که منزلت تو نزد من همانند هارون به موسی باشد، جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد آمد؟(38)

حضرت علی هم در پاسخ رسول خدا عرض کرد:

راضی و خشنود شدم .

و این کلام را سه بارتکرار نمود. سپس به مدینه بازگشت تا مأموریت خویش را به انجام رساند.

این ماجرا به «حدیث منزلت» شهرت یافته است. پیامبر به شیوه حدیث منزلت در مواقف دیگری غیر از تبوک نیز سخن گفته است .گفتنی است، هارون تا زمانی که زنده بود، واجد منزلت خلافت و جانشینی موسی بود، چه در غیبت کوتاه او به هنگام سفر دنیا و چه در غیبت طولانی او به هنگام سفر آخرت. بنا بر حدیث منزلت، علی علیه السلام هم تا زمانی که زنده باشد، واجد مقام خلافت و جانشینی پیامبر است چه در غیبت کوتاه پیامبر مانند جنگ تبوک، و چه در غیبت دائمی ایشان پس از رحلت. هر چند که هارون فرصت خلافت را در غیبت دائمی موسی پیدا نکرد، اما این دلیل بر عزل علی علیه السلام از چنین منزلتی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. که اگر عمر هارون کفاف می داد، مسلماً بلافاصله پس از موسی خلیفه می گردید. 

 

(38)- سنن ترمذی 5/638، صحیح بخاری 14/245. .( بری آگاهی بیشتر به کتاب «المراجعات» تألیف سید شرف الدین، تحقیق شده توسط شیخ حسین راضی صفحه 376 مراجعه کنید.)

علی (ع) در سنت -* نشانه نفاق *-

منافق، کسی است که به دروغ اظهار ایمان می کند، اما در درون کافر است. به این ترتیب شناختن آنان که از دشمنان سرسخت اسلام و مؤمنان بودند، دشوار و چه بسا ناممکن می نماید. اما پیامبر، برای اینکه مؤمنان بتوانند منافقان را بشناسند، نشانه روشنی برای شناسایی آنان معین کرده است.

پیامبر درباره حضرت علی فرمود:

لایحِبُّ عَلِیاً مُنافِقٌ وَ لایبْغِضُهُ مُؤمِنٌ(35)

هیچ منافقی، علی را دوست نمی دارد وهیچ مؤمنی او را دشمن نمی شمارد.

و از همین رو است که حضرت علی خود می فرماید:

وَ اللّهِ اِنَّهُ مِمّا عَهِدَ اِلَی رَسُولُ اللّهِ اَنَّهُ لایبْغِضُنی اِلا مُنافِقٌ وُ لایحِبُّنی اِلا مُؤمِنٌ.(36)

به خدا سوگند، از جمله پیمانهایی که رسول خدا با من نهاده بود، آن بود که جز منافق با من دشمنی نمی ورزد و جز مؤمن مرا دوست نمی شمارد.

و جناب ابوذر هم فرمود:

ما منافقان را با سه نشانه می شناختیم:

·           یا خدا و رسولش را تکذیب کنند،

·           یا در نمازهای جماعت حاضر نشوند،

و یا با علی دشمنی ورزند(37) 

 

(35)- سنن ترمذی ج 5 ص 635.

(36)- مسند احمد حنبل ج 1 ص 183 و سنن ابن ماجه ج 1 ص 42 و سنن نسائی ج 8 ص 117.

(37)- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 139.

نشانه نفاق

منافق، کسی است که به دروغ اظهار ایمان می کند، اما در درون کافر است. به این ترتیب شناختن آنان که از دشمنان سرسخت اسلام و مؤمنان بودند، دشوار و چه بسا ناممکن می نماید. اما پیامبر، برای اینکه مؤمنان بتوانند منافقان را بشناسند، نشانه روشنی برای شناسایی آنان معین کرده است.

پیامبر درباره حضرت علی فرمود:

لایحِبُّ عَلِیاً مُنافِقٌ وَ لایبْغِضُهُ مُؤمِنٌ(35)

هیچ منافقی، علی را دوست نمی دارد وهیچ مؤمنی او را دشمن نمی شمارد.

و از همین رو است که حضرت علی خود می فرماید:

وَ اللّهِ اِنَّهُ مِمّا عَهِدَ اِلَی رَسُولُ اللّهِ اَنَّهُ لایبْغِضُنی اِلا مُنافِقٌ وُ لایحِبُّنی اِلا مُؤمِنٌ.(36)

به خدا سوگند، از جمله پیمانهایی که رسول خدا با من نهاده بود، آن بود که جز منافق با من دشمنی نمی ورزد و جز مؤمن مرا دوست نمی شمارد.

و جناب ابوذر هم فرمود:

ما منافقان را با سه نشانه می شناختیم:

·           یا خدا و رسولش را تکذیب کنند،

·           یا در نمازهای جماعت حاضر نشوند،

و یا با علی دشمنی ورزند.(37) 

 

۳۵ -سنن ترمذی ج 5 ص 635.

۳۶ - مسند احمد حنبل ج 1 ص 183 و سنن ابن ماجه ج 1 ص 42 و سنن نسائی ج 8 ص 117.

۳۷- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 139