مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

مولا علی (ع) و شیعه علی

السلام علیک یا ثارالله

السلام علیک یا رضا (ع)

در هر پگاه که خورشید بر مردم مدینه سلام مى کرد، مردى متین و با هیبت را مى دید که میان موجى از نور با گامهاى شمرده خود به طرف مسجد شهر حرکت مى نمود خورشید این گامها را تا درب مسجد تعقیب مى کرد و مى شمرد، امام از آنجا تا کنار مرقد رسول خدا(ص ) چیزى جز نور نبود که بشمارد حتى گامها هم دیگر استوانه هایى از نور بودند و خورشید در حسرت ان نور مى سوخت و در پشت کوههاى مدینه پناه مى گرفت اما از میان شکاف کوهها ان مرد را مى دید که در کنار مرقد پدر نشسته است و با او سخن مى گوید ان چنان که دو دوست و دو عاشق نجوا مى کنند، چونان مریدى با مردا خویش .
و اکنون بیش از هزار سال است که خورشید ان گامها نمى شمارد و دیگر ان قامت و قدمها را نمى بیند اما هزاران و میلیونها انسان را مى بیند که به پاس ‍ خاطره ان مسیر نورانى و ان گامهاى ربانى جان داده اند و او با همان گامها به هنگام عروج ان جانها بر بالین آنها حاضر مى شد، و در چشمان آنها خاطره خود را زنده مى کرد و آنها را به بهشت جاودان نوید مى داد و باز دوباره بر مى گشت به سوى مسجد النبى کنار مرقد پدر مى نشست و گاه نجوا و گاه شکایت مى کرد او فرزند رسول خد على ابن موسى الرضا است او هشتمین امام و هشتمین پرتو از خورشید ولایت و دهمین اختر در آسمان عصمت و تنها امام حاضر در ایران . کینه ان حضرت امام رضا علیه السلام را ابوالحسن ثانى است ، اهمیت و موقعیت استثنائى امام در دوران امامت ایشان موجب شد که امامان پس از ایشان را تماما به ابن الرضا شناسند.
امام على ابن موسى الرضا علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگواراش امام کاظم علیه السلام در سال 183 هجرى امامت و دعوت خود را اشکار ساخت و بى پروا به رهبرى و هدایت امت همت گماشت ، دوران امامت امام هشتم علیه السلام با سالهاى خلافت سه خلیفه مقتدر و مسلط بر امور مصادف شد، اولین آنها هارون الرشید عباسى فرزند مهدى عباسى بود خلافت هارون که بى شک پر نفوذترین و مقتدرترین خلفاى عباسى بود در سال 193 هجرى پایان پذیرفت و این سال برابر بود با دهمین سال امامت حضرت على ابن موسى الرضا علیه السلام .
در زمان هارون ، امار انسانهایى که تحت حکومت او بودند نزدیک به هشتصد میلیون نفر بود و حکم او را بیش از چهل کشور اسلامى و غیر اسلامى ، گردن مى نهادند.
در ده سالى که هارون ، امام رضا علیه السلام را درک کرد، فرصت ان را نیافت که خطرى را متوجه امام رضا علیه السلام سازد و بالاخره به علت اغشاشاتى که در شرق ایران رخ داده بود هارون مجبور شد خود با سپاهیان به سوى خراسان برود، اما در نیمه راه بیمار شد و در طوس مرگش فرار رسید و در همانجا در منطقه اى به نام سناباد مدفون شد.
هارون الرشید پس از خود، امین را براى خلافت تعیین کرده بود و از او تعهد گرفته بود که پس از او مامون خلیفه شود و نیز حکومت ایالت خراسان در زمان خلافت امین در دست مامون باقى بماند. اما امین به هیچیک از تعهداتى که به پدر داده بود عمل نکرده و در سال 194 هجرى چند ماه پس از فوت هارون مامون را از ولایتعهدى خود عزل کرد و فرزند خود موسى را به این مقام نصب نمود، همین قضیه موجب شد که میان امین خلیفه هارون و مامون که در ان زمان والى خراسان بود، جنگهاى خونینى درگیرى و آتش جنگ میان ان دو برادر فاصله اندازد تا اینکه در سال 198 هجرى امین کشته مى شود و مامون بر مسند خلافت تکیه مى زند اما على سنت عباسى ها مرکز خلافت را به مرو مى برد و بساط خلافت خود را در میان غیر عربها پهن مى کند.
امام على ابن موسى الرضا علیه السلام نه تنها در این درگیریهاى سراسر باطل و فاسد، شرکت نجست و هیچ گونه دخالتى ، له یا علیه هیچ کس از طرفین نزاع نکردند، بلکه در طول این مدت که میان خاندان سلطنت اختلاف بروز کرده بود و فرصت مناسب به دست آمده بود نهایت استفاده را مى بردند و با یک برنامه حساب شده به ارشاد و ترتیب پیروان خود مى پردازند.
با به قدرت رسیدن مامون در سال 201 هجرى در جریان یک توطئه زیرکانه از ناحیه دستگاه عباسى امام رضا علیه السلام در ماه رمضان همان سال از مدینه به سوى خراسان و بطور مشخص به سمت شهر مرو فرا خوانده شدند که در ان سالها مهمترین شهر خراسان و مرکز خلافت عباسى بود.
امام علیه السلام وقتیکه مواجه با غیر عادى بودن دعوت آنها شد و معلوم شد که آنها مامور بردن امام علیه السلام به نزد خلیفه هستند با کمال نارضایتى تن به این سفر ناخواسته داد و به انحاء مختلف به مردم مدینه و خویشان خود تفهیم کرد که در این سفر بازگشتى نخواهد بود مگر به سوى خدا، سوز و گدازى که امام علیه السلام هنگام وداع با قبر پیامبر از خود بروز داد، همه را متاثر ساخت و در ضمن معلوم کرد که این وداع یک وداع معمولى نیست ، بلکه وداع با قبرى است که دیگر ان را نخواهد دید.
حضرت امام على ابن موسى الرضا علیه السلام ، این مظهر روشنگرى ، هدایت و بیدار سازى امت در میان راه نیز از مسئولیت امامت غفلت نداشتند و هنگامى که در نیشابور که شهر هزاران دانشمند و محدث بود، گروهى از او حدیث خواستند، در جمله اى کوتاه بر اصلى ترین مشکل مسلمین در ان عصر انگشت گذاشت و حدیث مهم و اصولى سلسله الذهب را نقل فرمود و به شیوه خاصى به اهمیت عترت و همراهى ان با قرآن اشاره نمود:
کلمه لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى ، بشرطها و شروطها و انا من شروطها
اعتقاد به لا اله الا الله قلعه امن خداست که هر کس وارد ان شود از عذاب حق ایمن مى ماند. باید از اسارت طاغوتها به در آمد و بند بندگى هارونها و مامونها را از دست و دل گشود رو به خدا و ائمه هدى که کانون ازادى و ازادگى اند کرد اما بشرطها و شروطها و انا من شروطها عقیده به امامت من از شرایط داخل شدن در این حصار امن و قلعه ایمن است .
حضرت رضا علیه السلام هنگام ورود به مرو با استقبال مشتاقانه و شگفت انگیز مردم روبرو شد و بدین ترتیب بار دیگر جاذبه حق در برابر دیدگان حق طلب نمایش یافت .
اقامت امام علیه السلام در ایران اگر چه از حیث سیاسى و نقطه نظرهاى تاریخى بى نهایت مهم و تعیین کننده بود، اما چندان به طول نیانجامید، بطوریکه دو سال پس از ورود امام به خراسان یعنى در پایان ماه صفر سال 213 هجرى ، امام علیه السلام را از طریق وارد کردن سم به بدن مطهرشان مسموم و شهید کردند.
ارى اگر از رسول دم بزنى و راه توحید پیمانى ، باید سپر رسالت شوى ، یا سالها در نخلستان غربت ، سر در چاه بى کسى فریاد بزنى ، یا در بیابان عطش ، بى قطره اى اب سرا پا خون شوى و یا در تنگ ترین جا سنگینى زنجیرها را به جان بخرى و رضا یادگاران این قبیله است و از سرنوشت آنها برخوردار.
چرا که سرگذشت او تاریخ فشرده زندگى انهاست ، همانند آنان سایه سیاه ستم را نمى تواند ببیند و ارام بنشیند.
مامون خوب مى دانست که او همانند مادرش زهرا، مدافع نا ارام حق و سنگردار جبهه امامت است و این جدى ترین خطر براى حضور بى نور اوست از این رو ان حضرت را در پنجاه و چهار سالگى مظلومانه به سراى جاودانگى کوچ داد.
او به خوشایند خدا خشنود بود، مرز رضایتش ناشناخته و دریاى احساسش ‍ بیکرانه است چه زود راضى میشود رضا و چه سیع حاجت میدهد! ابر کرمش ‍ همواره سایه گستر است و باران لطفش بر هر زائر دلسوخته اى میبارد همه غریبند و او غریب غریبان است .
همه رئوفند و امام رئوف لقب اوست .
همه خورشیدهاى کهکشان ولایتند و او خورشید دائر انهاست همه مهربانند و او ویژگى اش مهربانى است . برکت از دست ائمه علیه السلام فرو مى ریزد و رافت از نگاهشان میتراود و او رافتش دیدنى ، چشیدنى و حس شدنى است .
همین که پا به صحن حضور و رواق دیدارش میگذارى ، نسیم مهر به پیشوازت مى آید و جان و دلت را گرم در بر مى گیرد. خستگى راه را از جانت مى شوید و پیروزى دلپذیر و حیاتى نو به تو مى بخشد، جمعى فشرده گرد ضریحى مقدس ‍ پروانه وار مى چرخند و هر کس ارزویى در سینه پرورش داده که اینجا با تمام وجود بر زبان آورده ، با اشکهاى گرم و ملتسمانه اش تقاضا مى کند. رضا زود راضى میشود حتى اگر نیازت را بر زبان نیاورى فقط در دل سرگرم ان باشى ، خواسته ات را مى داند و بر مى آورد. حاجت گرفتن همه این نیست که انچه را تصور مى کنى نیاز توست در کفت بگذارند، چه بسا این ارامبخش تو نباشد، بلکه در عوض چیزى میدهند که امید بخش و دلگرم کننده توست . راستى همین بس که تو را پذیرفته و جرعه اى اسایش در کامت مى ریزد و سبک میشوى و از معادش اسوده و دل ارام وداع مى کنى ،
از اینرو بارگاه او قبله هفتم نامیده شده و چون کعبه و کربلا و مدینه ، نجف ، کاظمین ، سامرا مقدس و ملکوتى است ، فرشتگان به ان رفت و آمد دارند و در و دیوارش با پروبالشان اشناست و ساکنان عرش زائر و ناظر انند.
کعبه اهل دل و مطاف دلدادگان ولایت است . زیارت او حج بى استطاعت است و مشهدش همواره بوى کربلا مى دهد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد