هر که به جای بد رفت متهم شد .
هر که خود سر شد حلاک شد .
هر که پر گو شد ملول شد .
هر که تنبل شد نا امید شد
هر که عیبی را جست پیدا کرد .
هر که یاد خدا کرد خدا یاد او کرد .
هر که از خدا غافل شد نابود شد .
هر که از یاری خواست یاری شد .
حامله کردن دختر باکره
زنی در حالی از جماع شوهرش فارغ شده بود با دختری باکره ای نیز مساحقه میکند و از آلودگی بدنش به دختر رسیده و دختر بار دار میشود و کارز بهشکایت به نزد مولا علی (ع) میرسد . و مولا دستور میدهد که زن مهر بکارت دختر را بپردازد چرا که زاییدن منوط به پاره شدن بکارت میشود و چون فرزندی به دنیا آمد آن را به شوهر مرد بدهند چرا که از منی مرد بچه به وجود امده.
هر که خود را شکست شکسته شد .
هر که فرمان خدا برد مالک شد .
هر که ترسید ایمن شد .
هر که ستم کرد نابود شد .
هر که خود را فقیر نمود فقیر شد .
هر که حیا کرد محروم شد .
هر که بخشید عزیز شد .
هر که بی آبروی کرد ظلیل شد .
طاووس یمانى
در بارگاه هشام بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک خلیفه مستبد اموى ، سالى براى زیارت به مدینه و مکه رفت . وقتى به مدینه رسید و اندکى آسود، گفت : یکى از اصحاب پیامبر را نزد من آورید. اطرافیانش به وى گفتند: کسى از یاران پیامبر زنده نمى باشد و همه مرده اند. هشام گفت : پس یکى از تابعین را بیاورید.
طاووس یمانى یکى از یاران حضرت على (ع ) را یافتند و نزد هشام بردند. طاووس وقتى که به مجلس هشام رسید نعلین خود را از پا در آورد و گفت :
السلام علیک یا هشام ، چطورى ؟ سپس بدون اینکه منتظر جواب وى شود، بدون اجازه هشام نشست .
هشام بسیار عصبانى شد و خواست که هشام را به قتل برساند، اما یاران و اطرافیانش به وى گفتند: اینجا حرم رسول خدا، و این مرد هم از علما است و او را نمى توان کشت هشام که وضع را آنطور دید، رو کرد به طاووس و گفت : اى طاووس تو با چه دل و جراءتى این کار را انجام دادى ؟ طاووس در جواب هشام گفت : مگر چه کار کردم ؟ هشام با بیشترى گفت : تو در اینجا چند عمل بى ادبانه مرتکب شدى ، یکى آنکه نعلین خود را در کنار بساط من بیرون آوردى ، و این کار در نزد بزرگان زشت است ، دیگر اینکه مرا امیرالمؤ منین نگفتى . و دیگر اینکه بدون دستور من ، در حضورم نشستى و بر دست من بوسه نزدى .
طاووس گفت : من نعلین خود را به این دلیل پیش تو در آوردم که هر روز پنج بار پیش خداوند بزرگ که خالق همه است بیرون مى آوردم و او بر کار من خشم نمى گیرد، و دلیل اینکه تو را امیرالمؤ منین نخواندم ، این است که همه مردم به امیرى تو راضى نیستند، و من اگر مى گفتم ، امیرالمؤ منین ، دروغ گفته بودم . و اما اینکه تو را به نامت و بدون لقب خواندم ، به این دلیل است که ، خداوند بزرگ دوستان خود را با نام بدون لقب مى خواند و گفته است یا، داود و یا یحیى و... اما دشمنان خود را به لقب یاد کرده است و گفته : تبت یدا ابى لهب و تب . و اما اینکه دست تو را نبوسیدم ، این بود که از امیرالمؤ منین شنیدم که گفت : روا نیست بر دست هیچ کس بوسه زدن ، مگر دست زن خویش بر مبناى رابطه زن و شوهرى ، و دست فرزند خویش بر اساس رحمت پدرى و دیگر اینکه بدون اجازه در پیش تو نشستم ، از على (ع ) شنیدم که فرمود: هر که مى خواهد، مردى دوزخى را ببیند، بگوئید، در مردى نگرد که نشسته باشد و در پیشگاه وى عده اى ایستاده باشند. هشام از دلیرى طاووس سخت برآشفت و گفت : اى طاووس مرا پندى و نصیحتى بگوى . طاووس در جواب گفت :
از امیرالمؤ منین شنیدم که فرمود: در دوزخ مارهایى هستند، هر کدام به اندازه یک کوه و عقربهایى هستند به اندازه چند شتر منتظر امیرى هستند که با رعیت خود عدل نکند. طاووس وقتى که این سخن را گفت ، برخاست و از آنجا فرار کرد.
سوال از شهوت مرد و زن
چهل تن از زنان عرب نزد مولا از شهوت مرد سوال کردند ، جواب گرفتند که از ده قسمت - 9 قسم برای زن و 1 قسم برای مرد میباشد . گفتند پس چگونه است که با این حساب دستور وارونه آمده ( مردان میتوانند زنان متعددی اختیار کنند ولی زنان نمیتوانند ) مولا علی (ع) رو به زنان کرد و به ایشان دستور داد که هریک از زنان کاسه ای آب بیاورند و آوردند و دستور داد که همه آبها را در داخل یک ظرف بریزند و ریختند و سپس دستور داد که هر یک آبی را که در داخل ظرف ریختند بردارند و زنان همگی گفتند که این مویثر نشود و مولا علی (ع) فرمود که حکم سوال شما در همین است .
با دقت در این حکم مولا در میآبیم که چنانچه زنی با چند مرد جماع داشته باشد و فرزندی از او متولد شود نمیتوان گفت که فرزند از آب کدام مرد میباشد .
کسی که میباید وصیت شخص دیگری را انجام دهد
مردی به کسی وصیت کرد و هزار دینار به او داد که پس از مرگش از آن پول هر چه دوست داری برایش تصدق کرده بقیه را برای خودش بردارد و آن مرد فوت کرد ؛ لذا آن کسی که باید به وصیت عمل کند 100 دینار از آن پول را صدقه داد و 900 دینار را برای خود برداشت . ورثه اعترض نمودند و حاضر شدند که 500 دینار را صدقه دهد و بقیه را برای خود بردارد و مرد نپذیرفت ؛ کار بالا کشید و به نزد مولا علی (ع) رفتند و مولا رو به مرد کرد و گفت بهتراست که به نظر وراث گوش دهی ، مرد باز هم نپذیرفت و گفت من به وصیت عمل کردم لذا مولا علی (ع) فرمود : تو باید 100 دینار برای خود برداری و 900 دینار صدقه دهی چرا که وصیت متوفی این است که هر چه برای خود دوست داری صدقه دهی .
هر که اشتباه کرد لغزید .
هر که تاءمل کرد عبرت گرفت .
هر که بی باک شد پشیمان شد .
هر که تکبر کرد حقیر شد .
فاسق و فاسقه ای که کسی را کشتند
زنی با معشوقه اش پسر شوهرش را کشت و جون قاضی در امر اینکه برای یک کشته هر دو و یا یک تن را باید کشت درمانده شد و قضاوت به علی علیه السلام رسید و او چنین فرمود که اگر دو نفر بار شتری را بدزند دست کدامشان را باید برید ، قاضی گفت دست هر دو را ، مولا فرمود حکم اینان نیز چنین میباشد
هر که ایمان اورد ایمن شد .
هر که متیع شد سالم ماند .
هر که بی چیز شد ظلیل شد .
هر که بردباری کرد بر بار شد .